نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نجات معنا از معنا
آيا قالبها شهروندان شعر هستند؟ مواجهات ما بهعنوان مخاطبان اين قالبها چگونه ميتواند حقوق شهروندي قالبها را سلب نمايد؟ برخوردهاي سلبي برخي منتقدان ادبي در برابر قالبها چگونه خاستگاهي پيدا کرده است؟ چرا اين برخوردها شهروندي و دموکراتيک نيست؟ همزيستي مسالمتآميز قالبها همان روحيه گم شده شهروندي در ادبيات ماست. نيما اين حقوق شهروندي را کاملا رعايت کرد. با اين که منتقدان بسياري او را با شالودهشکني در شعر فارسي معرفي نمودهاند اما نيما هرگز عليه هيچ قالبي اقدام ننمود. بيگمان نيما به نجات قالبها انديشيد. تجربه گوناگوني قالبها در پروسه شعر نيمايي نشان از اين دارد که واحد دموکراسي شعر نيما در نجات قالبها است. او قالب را از قالب نجات داد و به انسانهاي پشت قالبها احترام گذاشت. چيزي که پس از او در هر دورهاي کمرنگتر شد. امر شهروندي قالبها در تئوريهاي نيما امري دموکراتيک است. واحد شعر نيما ايمان مخاطب نيست. اين همان جايي است که شعر داشت از روحيه حاکميت ديني خود جدا ميشد. واحد دموکراسي در شعر نيما واحد شهروندي است. اين يعني احترام به حقوق مادي و معنوي قالبهايي که هر کدام بخشي از انسان و تاريخ را با خود حمل کردهاند. برخوردهاي حذفي قالبها پس از نيما تا اکنون ادامه دارد. اين چيزي است که حقوق شهروندي قالبها را زير سوال برده است. ما قالبها را در حد قالب تقليل داديم. زبان را جداي از قالبها فرض کرديم. قالبها خود زبان هستند. انقراص قالب ها همان انقراض نسلي از زبان است. معرفي نسلهاي شعري پس از نيما ميتواند رازهاي بسياري را برملا سازد. نسلهايي که بر حقوق شهروندي قالبها تاکيد دارند و نسلهايي که ايمان مخاطبان را واحد اصلي قرار دادند و شعر را از روحيه دموکراتيک آن ساقط کردند. امر نجات قالبها و بررسي اين که کدام جريانات شعري سعي بر تقويت اين نجات داشتهاند ميتواند چهره شهروندي شعر ما را آشکارتر سازد. چيزي که واحد ايمان را در مواجهات سلبي کنار خواهد زد تا شهروندان واقعي شعر در شمايل مخاطبان مومن ظاهر نگردند. پشت قالبها؛ قالب نيست انسان است. انساني که ميخواهد از حقوق شهروندي خود برخوردار باشد. اين شهروند اگر بيايمان باشد اما نبايد چيزي مانع از احقاق حقوق شهروندياش باشد. قالبها شهروندان شعراند که ميخواهند به دموکراسي برسند. دموکراسي قالبها امر پنهان شعر ماست. بسياري از مواجهات ادبي در برابر قالبها را ميتوان با خاستگاههاي ديني جامعه ما برابر ساخت. مواجهاتي سلبي و حذفي که فقط توان ديدن صداهاي خود را داشته و دارند. حذف قالب هم جوار تنها راه معرفي قالب پيشنهادي خود است. در حالي که ميتوانستيم و ميتوانيم در محيطي دموکراتيک و شهروندي به همه قالبها و صداهايشان احترام بگذاريم. اين همان تمرين حقوق شهروندي قالبهاست. قالبهايي که زبان هستند و انسانها را با خود وضع حمل ميکنند حتي اگر تعدادشان بسيار اندک باشد. امر ايمان امر غير دموکراتيک و غير شهروندي در برخورد با قالبهاست. وگرنه بايد خطر نژاد پرستي قالبها را اعلام کرد. چيزي که مدتها با ما بوده و دارد به حيات خود ادامه ميدهد. قالبها اگر سلب شوند خواه ناخواه به خاطر ناديدهگرفتن حقوق شهرونديشان نژاد را بر فرهنگ غالب ميسازند. سوالي که ميتواند بسيار حايز اهميت باشد اين است که آيا قالبها فطرتا فرهنگ هستند يا نژاد؟ گونههاي مختلف قالبها پس از نيما نژاد را در زبان گسترش دادهاند يا فرهنگ را؟ چگونه ميتوان با تحقيقاتي ميداني و دقيق اين امر را باورمند ساخت؟ نژادها چگونه با مواجهات سلبي خود در لباس قالبها بر فرهنگها غلبه کردهاند؟ آيا ميتوان گفت که »خوانشها و مواجهات« فطرت قالبها را در شعر ما دستکاري کردهاند و فرهنگ را به عقب راندهاند و چيزي که هست دارد با روحيهاي نژادپرستانه و غير شهروندي ادامه مييابد؟
✍ مراد قلیپور
این مطلب بدون برچسب می باشد.