نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
ادبيات معاصر ایران احمد پدرام و سه کتاب شعر ” آوای بی صدای پروانه های ، دوستت دارم ها و روسری های عاشقانه “ دکتر احمد پدرام حدود نیم قرن است که شعر و داستان می گويد و خوب هم می سراید و می نویسد . از نگاه پدرام :”شعر ، ویرانگری سازنده است ، مجموعه ای از تضاد های درون فردی و بین فردی شاعر یا بعضی از افراد را نشان می دهد و رپ رپه های اجتماعی را به زبان پروانه ای بی صدا یا غرشی غول آسا تقریر می کند …” ( آوای بی صدای پروانه ها . ص. ۳ ) شعرهای پدرام ساده اند و صمیمی و به تقريب هر قطعه از اشعار این دفترهای سه گانه پیامی دارد که در زنجیره ا ی از روایت و تصویرهای درونی به حرکت می افتد و باز به ما می رسد. شاعر نغمه سر می دهد یا فریادی بر می کشد و چون غرش امواج به سوی آنها که در ساحل نشسته شاد و خندان اند یا اندوهگین و گریان اند می آید :” ماه بی تو بر چه بتابد ؟، گیرم تو آن سوتر با مرجان ها ، حديث عشق را ، در دریاهای دور ، ترانه هایی بس دلتنگ بخوانی ، من در این برکه ، با این غوکان بدآواز و یاوه گو ، چه کنم ؟ ” ( ص. ۵ ) شاعر با تمی تغزلی و سبک و اسلوبی نمادین حرف می زند . پدرام با زبانی امروزی می سراید و با اندوهی تلخ و گاهی شیرین از عشق سخن می گوید و سايه روشن و رنگ های عواطف انسانی که از هر زبان که شنیده می شود ، نامکرر است با زبانی مهربان بی قراری های خود را با معشوق بیان می کند . چیزی در کنه و ذات اشعار شاعر هست که این رنگ ها را مکدر می کند . او در ” کنار پرچین یاد ” محبوب نشسته و به او می گوید :” برای مردن وقت داریم ، اما برای زندگی چه بی شتاب پرپر می شویم …” ( همان. ص . ۱۰ ) در اغلب اشعار شاعر شوری عاطفی و نوید نوری و امیدی نهفته است ، او مثل شاملو در واپسین دقايق این شام مرگزای، چندین هزار جنگل شاداب در دل اش می روید از زمین . او در غم معشوق هم ” چيزی کم از نشاط چشمان معشوق ” نمی بیند . ترکیب های تصویری تشبیهی و استعاری و صورخیال شعر های پدرام هم یا در حول یاد و اندام و رخساره ی محبوب چرخ می خورد یا سرشار از عشق و امید و روشنایی است :” طعم بوسه ، پرچین یاد ، باغ خاطره، شيشه ی یاد ، باغ نگاه ، پرچین مژگان ، طعم انگور لبان ، شراب ناب نگاه ، کوچه باغ بلوط گیسویت، سرزمین پاييزی چشم تو ، گلوی باران ، بوی دوستت دارم ، بوم باد ، شانه ی آب ، صراط سیاه گیسویت ، برکه ی نگاه ، …” این ترکيب ها یک سره شعر را به عالم رؤیا و رمانتيک می برد و وقتی با کلمات دیگر کنار هم می نشینند با هم عاشقانه در آغوش هم قرار می گیرند . در واقع این شعرها چند بار با هم عشق می ورزند ، هم کلمات ، با هم در بغل هم نشسته اند و هم مضمون عاشقانه است و به قول ” م . سرشک ” :” در نگاهت صد هزار آهو رهاست ” و پدرام می سراید :” واژه ها از حیرت دهانت لال شده اند ، هزار آهو در نگاهت می چرند ، و هزار شاعر به دنبال واژه سرگردانند …” ( ص. ۷۶ ) دفتر ” دوستت دارم ها ” یک قدم از کتاب ” آوای پروانه ها …” جلوتر است اما باز از خلال تصویرهای شعری شاعر می توان شاعری را به نظاره نشست که چون درختی جوان در خاک ريشه دوانیده است و از همین سکو به سوی آسمان و آفتاب در پرواز است اما در همه حالی در اندیشه ی ريشه های خاکی خويش است .این درخت در هنگامهی پاييز دست به سوی آسمان می برد که ستاره بچیند :” و برگ ها در شب نشینی باد ، ارابه های زرين را زین کرده اند ، باید به دنبال تو ستاره ها را دست چین کنم ، فردا پروانه ها ، دست از پرچین باغ بر نمی دارند ، باور کن پاييز بی تو ، کاری جز شیون ندارد ، ببین درخت ها ، از هول ، جامه دران ، پنجه بر رخ می کشند .” ( دوستت دارم ها . ص ۱۲ ) ترکيب های خودساخته ای در دفتر ” دوستت دارم ها ” وجود دارد ، مثل :” شولای سپيد رؤیا، کولاک نبودنت ، زمهریر تلخ پر اندوه ، شب های خالکوبی اندوه ، خوشه های انگور امید ، …” این ترکيب ها نفخه ی پیری نومید را نشانه گرفته است که به معشوق می گويد:” با من بگو که در این ملتقای رنج و زخم با شوره زار یأس چه باید کرد ؟ ، وقتی شعر من و جغرافیای عشق، سرشار سوگواری و سرگردانی ست ؟ “ ( ص. ۱۱۲ ) آن چيزی که این ملتقای رنج و درد را از شوره زار یأس کمی می رهاند این است که معشوق ” فقط یک فنجان چای با قند و لبخند ” بیاورد و به دست عاشق بسپارد . شاعر به این هم رضایت نمی دهد و در پایان دفتر ملتمسانه ناله سر می دهد که : ” خدایا خودت دهان باز کن و تفسیری بنه بر این همه اضمحلال، و این تباهی …مگر می توانی ؟ “ ( دوستت دارم ها .ص . ۱۳۴ ) دکتر پدرام در دفتر شعر ” روسری های عاشقانه ” در پی خودشناسی خويش است ، او می داند و می گويد که خودشناسی هم چون کوچه باغی بی انتهاست که ژرفا و پهنای آن را مرزی نیست . آنسان به قول ارسطو دو بار زاده می شود ، یک بار از مادر و یک بار از خودش ، و دکتر احمد پدرام می گويد که:” دو بار زاده می شوم ، در گوشه ی روسری تو ، که تابم می دهد ، در نی نی چشمانت، دوباره زاده می شوم ، در گوشه ای از آوازت ، که می رهاندم از هرچه و هرجا ، دوباره زاده می شوم بی هراس ، تا دریابم شگفتا که جهان ، در دست های تو ، چه کوچک است ، و در ترانه های عاشقانه ات چه بزرگ !” ( ص ۱۰ و ۱۱ ) این دفتر ۱۷۴ شعر سپید و نیمایی دارد ، این شعرها ، همه ، بر محور شعر نخست و بر محور مرگ و زندگانی می چرخند ، شعرها عاشقانه اند و فلسفی و دکتر روانکاو و روانشناس سعی می کند خوانندگان خود را نه در خواب های رومانتیک مستغرق کند و آنها را پر از زمزمه ی چکاوک ها و کرشمه ی نسیم و طلوع گل کند و نه دوست دارد آنها را به سمت کابوس های تلخ ببرد ، او دوست دارد بر رنج بیماران خود مرهم بگذارد :” لحظه ها در گذرند، موی من راه درازی پیمود ، تا که خاکستر شد ، زندگی را دریاب …” ( ص. ۱۸۴ ) تهیه و تنظیم: استاد فيض شريفی چهارده ام آبان ماه ۱۴۰۱
ادبيات معاصر ایران
احمد پدرام و سه کتاب شعر ” آوای بی صدای پروانه های ، دوستت دارم ها و روسری های عاشقانه “
دکتر احمد پدرام حدود نیم قرن است که شعر و داستان می گويد و خوب هم می سراید و می نویسد . از نگاه پدرام :”شعر ، ویرانگری سازنده است ، مجموعه ای از تضاد های درون فردی و بین فردی شاعر یا بعضی از افراد را نشان می دهد و رپ رپه های اجتماعی را به زبان پروانه ای بی صدا یا غرشی غول آسا تقریر می کند …”
( آوای بی صدای پروانه ها . ص. ۳ )
شعرهای پدرام ساده اند و صمیمی و به تقريب هر قطعه از اشعار این دفترهای سه گانه پیامی دارد که در زنجیره ا ی از روایت و تصویرهای درونی به حرکت می افتد و باز به ما می رسد. شاعر نغمه سر می دهد یا فریادی بر می کشد و چون غرش امواج به سوی آنها که در ساحل نشسته شاد و خندان اند یا اندوهگین و گریان اند می آید :” ماه بی تو بر چه بتابد ؟، گیرم تو آن سوتر با مرجان ها ، حديث عشق را ، در دریاهای دور ، ترانه هایی بس دلتنگ بخوانی ، من در این برکه ، با این غوکان بدآواز و یاوه گو ، چه کنم ؟ ” ( ص. ۵ )
شاعر با تمی تغزلی و سبک و اسلوبی نمادین حرف می زند . پدرام با زبانی امروزی می سراید و با اندوهی تلخ و گاهی شیرین از عشق سخن می گوید و سايه روشن و رنگ های عواطف انسانی که از هر زبان که شنیده می شود ، نامکرر است با زبانی مهربان بی قراری های خود را با معشوق بیان می کند . چیزی در کنه و ذات اشعار شاعر هست که این رنگ ها را مکدر می کند . او در ” کنار پرچین یاد ” محبوب نشسته و به او می گوید :” برای مردن وقت داریم ، اما برای زندگی چه بی شتاب پرپر می شویم …”
( همان. ص . ۱۰ ) در اغلب اشعار شاعر شوری عاطفی و نوید نوری و امیدی نهفته است ، او مثل شاملو در واپسین دقايق این شام مرگزای، چندین هزار جنگل شاداب در دل اش می روید از زمین . او در غم معشوق هم ” چيزی کم از نشاط چشمان معشوق ” نمی بیند . ترکیب های تصویری تشبیهی و استعاری و صورخیال شعر های پدرام هم یا در حول یاد و اندام و رخساره ی محبوب چرخ می خورد یا سرشار از عشق و امید و روشنایی است :” طعم بوسه ، پرچین یاد ، باغ خاطره، شيشه ی یاد ، باغ نگاه ، پرچین مژگان ، طعم انگور لبان ، شراب ناب نگاه ، کوچه باغ بلوط گیسویت، سرزمین پاييزی چشم تو ، گلوی باران ، بوی دوستت دارم ، بوم باد ، شانه ی آب ، صراط سیاه گیسویت ، برکه ی نگاه ، …” این ترکيب ها یک سره شعر را به عالم رؤیا و رمانتيک می برد و وقتی با کلمات دیگر کنار هم می نشینند با هم عاشقانه در آغوش هم قرار می گیرند . در واقع این شعرها چند بار با هم عشق می ورزند ، هم کلمات ، با هم در بغل هم نشسته اند و هم مضمون عاشقانه است و به قول ” م . سرشک ” :” در نگاهت صد هزار آهو رهاست ” و پدرام می سراید :” واژه ها از حیرت دهانت لال شده اند ، هزار آهو در نگاهت می چرند ، و هزار شاعر به دنبال واژه سرگردانند …” ( ص. ۷۶ )
دفتر ” دوستت دارم ها ” یک قدم از کتاب ” آوای پروانه ها …” جلوتر است اما باز از خلال تصویرهای شعری شاعر می توان شاعری را به نظاره نشست که چون درختی جوان در خاک ريشه دوانیده است و از همین سکو به سوی آسمان و آفتاب در پرواز است اما در همه حالی در اندیشه ی ريشه های خاکی خويش است .این درخت در هنگامهی پاييز دست به سوی آسمان می برد که ستاره بچیند :” و برگ ها در شب نشینی باد ، ارابه های زرين را زین کرده اند ، باید به دنبال تو ستاره ها را دست چین کنم ، فردا پروانه ها ، دست از پرچین باغ بر نمی دارند ، باور کن پاييز بی تو ، کاری جز شیون ندارد ، ببین درخت ها ، از هول ، جامه دران ، پنجه بر رخ می کشند .”
( دوستت دارم ها . ص ۱۲ )
ترکيب های خودساخته ای در دفتر ” دوستت دارم ها ” وجود دارد ، مثل :” شولای سپيد رؤیا، کولاک نبودنت ، زمهریر تلخ پر اندوه ، شب های خالکوبی اندوه ، خوشه های انگور امید ، …” این ترکيب ها نفخه ی پیری نومید را نشانه گرفته است که به معشوق می گويد:” با من بگو که در این ملتقای رنج و زخم با شوره زار یأس چه باید کرد ؟ ، وقتی شعر من و جغرافیای عشق، سرشار سوگواری و سرگردانی ست ؟ “
( ص. ۱۱۲ )
آن چيزی که این ملتقای رنج و درد را از شوره زار یأس کمی می رهاند این است که معشوق ” فقط یک فنجان چای با قند و لبخند ” بیاورد و به دست عاشق بسپارد . شاعر به این هم رضایت نمی دهد و در پایان دفتر ملتمسانه ناله سر می دهد که : ” خدایا خودت دهان باز کن و تفسیری بنه بر این همه اضمحلال، و این تباهی …مگر می توانی ؟ “
( دوستت دارم ها .ص . ۱۳۴ )
دکتر پدرام در دفتر شعر ” روسری های عاشقانه ” در پی خودشناسی خويش است ، او می داند و می گويد که خودشناسی هم چون کوچه باغی بی انتهاست که ژرفا و پهنای آن را مرزی نیست . آنسان به قول ارسطو دو بار زاده می شود ، یک بار از مادر و یک بار از خودش ، و دکتر احمد پدرام می گويد که:” دو بار زاده می شوم ، در گوشه ی روسری تو ، که تابم می دهد ، در نی نی چشمانت، دوباره زاده می شوم ، در گوشه ای از آوازت ، که می رهاندم از هرچه و هرجا ، دوباره زاده می شوم بی هراس ، تا دریابم شگفتا که جهان ، در دست های تو ، چه کوچک است ، و در ترانه های عاشقانه ات چه بزرگ !” ( ص ۱۰ و ۱۱ )
این دفتر ۱۷۴ شعر سپید و نیمایی دارد ، این شعرها ، همه ، بر محور شعر نخست و بر محور مرگ و زندگانی می چرخند ، شعرها عاشقانه اند و فلسفی و دکتر روانکاو و روانشناس سعی می کند خوانندگان خود را نه در خواب های رومانتیک مستغرق کند و آنها را پر از زمزمه ی چکاوک ها و کرشمه ی نسیم و طلوع گل کند و نه دوست دارد آنها را به سمت کابوس های تلخ ببرد ، او دوست دارد بر رنج بیماران خود مرهم بگذارد :” لحظه ها در گذرند، موی من راه درازی پیمود ، تا که خاکستر شد ، زندگی را دریاب …”
( ص. ۱۸۴ )
تهیه و تنظیم: استاد فيض شريفی چهارده ام آبان ماه ۱۴۰۱
زیر پوست شهر(3)
استعارههای جهتی در فرشهای محرابی زبانشناسی شناختی یکی از سه دیدگاه مطرح در حیطه زبانشناسی است که در دهههای اخیر پژوهشگران به آن توجه کردهاند. یکی از مهمترین مباحـث زبـانشناسـی شـناختی، معنیشناسی شناختی است که نخستین بار از سوی لیکاف مطرح شد و نگرشی را معرفی کرد که بسیاری از معنیشناسان را مجذوب خود ساخت. […]
شهراد نوین با همین واژه ی " نامیرا " شعر را به سمت اسطوره می برد :" آغاز من ، از چشم گرم تو بود نامیرا جوار آتشکده ای متروک رو به خاموشی و نفس هایی که چوب خط رفتن تو را شماره می کرد زنده می شدم دوباره ...
گنبدی به بلندای هفت قرن(سلطانیه) شهر سلطانيه در محل كنوني دهكده سلطانيه و در ميان خانهاي روستايي ، بناي گنبد سلطان محمد خدابنده («سلطان محمد خدابنده – اولجایتو هشتمین سلطان از سلسله ایلخانان بود…