نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نقد و نظری بر مجموعه شعر «برانکارد خالی» از زهره یوسفی تو مثل انتظار پنجشنبههایی به قلم فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات) «به همین سادگی اتفاق میافتد/اگر نیفتم زمان برای همهچیز دیر میشود/وقتیکه میشود درست عين پلکهای من که هیچوقت به خواب به زمان نرسید.» گاهی گلآلود شدن و پیچیده شدن ساده است ولی […]
نقد و نظری بر مجموعه شعر «برانکارد خالی» از زهره یوسفی تو مثل انتظار پنجشنبههایی به قلم فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات) «به همین سادگی اتفاق میافتد/اگر نیفتم زمان برای همهچیز دیر میشود/وقتیکه میشود درست عين پلکهای من که هیچوقت به خواب به زمان نرسید.» گاهی گلآلود شدن و پیچیده شدن ساده است ولی شعر گفتن بسیار دشخوار میشود. زهره یوسفی اگر هم بتواند مطنطن بنویسد و بخواهد با الفاظ بازی کند، نمیکند چون او دوست دارد زبانش را در خدمت معنی درآورد زیرا شاعر به علت اشتغالات پزشکی و انسان دوستانهاش دوست دارد، پیامش دیده و شنیده شود.در همین شعری که در پیشانی صفحه نشاندهام تمهیدات ادبیاش کم است، شاید میشد بهآسانی به ایجاز بهتری رسید یا میشد یکی دو اتفاق زبانیاش را تقلیل داد تا زودتر پیامش دریافت شود.مثلاً شاعر، فعل «بیفتم» را در دو معنی آورده است.(بر زمین بخورم و بمیرم) فعل «میشود» را هم همینطور در دو معنی (میرود و میمیرد) و کلمه «عین» را ایهام کرده و به دو معنی(مانند و چشم) بیان کرده است و «عین پلکها» را هم استعاره و تشخیص کرده است.چراکه به قول اخوان ثالث «پلکهایم با هم مهربان نشد» و نخوابیدم.شاعر در مجموع میخواهد بگوید: «با آنکه همیشه نخوابیدم ولی زمان رسیدن به مقصد امکانپذیر نشد.» حالا اگر شاعر به خواب و زمان نرسیده حتماً با سرودن این شعر به شعفی هنری رسیده است؛ و بعد: «تنهایی گاهی چقدر عميق و چاه میشود/که خودش هم در تنهایی گم میشود.» ویژگی برخی از شعرهای یوسفی این است که گویا، پشت سر کلماتش، یک معنی و یکچیز دیگری علاوه بر معانی خود کلمات وجود دارد.مثلاً اینجا دو کلمه «تنهایی» هست که هردو میتوانند جناس تام و ایهام شوند «تنهایی و تنهایی.» تنها و افراد عمیقی هستند که گاهی تنها میشوند و در چاه وجودشان میمانند و معنی دومین «آدم تنها گاهی آنقدر در خود فرو میرود و عميق میشود و چاه که خودش هم در آن چاه محو میشود.» معنی سوم هم دارد: «آدم تنها گاهی آنقدر عميق میشود که در میان آدمها گم میشود.» یعنی در حقیقت در این سرودهها نوعی جانشینسازی و استعاره وجود دارد. معنی این استعارهها و جانشینسازیها که در شعر وجود ندارد، شعر را در حدنصاب مفهوم مجاز و استعاره نگاه میدارد، مثل این شعر: «و چه شبهایی که در پیچوخم پاییز تموز زمستان را تجربه کردم/وچه روزها که در نمور تابستان آفتاب را فراموش/چراغ ماه خاموش میشود/وقتی از زندگی پایین میآیم و میبینم فصلها نمیگذرند…» اگر شاعر باقی شعر را هم نمیآورد شاید اتفاقی نمیافتاد،هرچند سطرهای درخشانی هم در باقیمانده شعر وجود دارد.همهچیز در این قطعه واژگون شده است. انگار فصلها درهم میلولند و جابهجا میشوند و شبی استعاره وار بر تمام کلمات چادر سياه کشیده است:«چراغ ماه خاموش میشود و از (پلههای) زندگی پایین میآیم.» شاعر در این شعر «زندگی» و یک سری از کلمات دیگر را در معنی مستعار بهکاربرده است.شاعر یک کار دیگر هم کرده است. او «و» را به چند معنی آورده است: «و» در سطر نخست به معنی فعل آمده است «باید باور کنی» چه شبهایی…بر من گذشته است و «و» که حرف ربط و پیوند شده است.یعنی پیشازاین هم همین حال را داشتهام.پیش از یوسفی هم فروغ فرخزاد و اخوان ثالث با حرف ربطهای «و» و «ولی» دستبهکاری زبانی وهنری زده بودهاند. فروغ: «من از نهایت شب حرف میزنم/من از نهایت تاریکی «و» از نهایت شب حرف میزنم…» و اخوان ثالث: ««اما» نمیدانی چه شبهایی سحر کردم…»و گاهی در بعضی از قطعهها، متن به شعر نمیرسد و در بیمارستان اتراق میکند و پیش نمیرود و در پوچ میماند و مفهوم باز میشود: «دستها گاهی حتا در فاصله پیوستن بازمیمانند و جبران نمیشوند/مثل سالهای سل و کرونا/زمان کوتاه، بیمقدار و گاهی پوچ و هیچاهیچ…» و گاهی شعر کالا و ابزار معنی نمیشود، زبان زیبا، رعنا و فشرده میشود و چیزی مثل جمعههای اندوهگین میان پنجشنبه و شنبه محو میشود:«تو مثل انتظار پنجشنبههایی وقتیکه به شنبه نمیرسند میآیی و تمام جهانم عریان میش. فیض شریفی تابستان ۱۴۰۱ https://hamdelidaily.ir/index.php 🆔 @Hamdelidaily👈 تنظیم کننده:رامک تابنده دبیر بخش فرهنگی رسانه 🗞
نقد و نظری بر مجموعه شعر «برانکارد خالی» از زهره یوسفی تو مثل انتظار پنجشنبههایی به قلم فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)
«به همین سادگی اتفاق میافتد/اگر نیفتم زمان برای همهچیز دیر میشود/وقتیکه میشود درست عين پلکهای من که هیچوقت به خواب به زمان نرسید.» گاهی گلآلود شدن و پیچیده شدن ساده است ولی شعر گفتن بسیار دشخوار میشود. زهره یوسفی اگر هم بتواند مطنطن بنویسد و بخواهد با الفاظ بازی کند، نمیکند چون او دوست دارد زبانش را در خدمت معنی درآورد زیرا شاعر به علت اشتغالات پزشکی و انسان دوستانهاش دوست دارد، پیامش دیده و شنیده شود.در همین شعری که در پیشانی صفحه نشاندهام تمهیدات ادبیاش کم است، شاید میشد بهآسانی به ایجاز بهتری رسید یا میشد یکی دو اتفاق زبانیاش را تقلیل داد تا زودتر پیامش دریافت شود.مثلاً شاعر، فعل «بیفتم» را در دو معنی آورده است.(بر زمین بخورم و بمیرم) فعل «میشود» را هم همینطور در دو معنی (میرود و میمیرد) و کلمه «عین» را ایهام کرده و به دو معنی(مانند و چشم) بیان کرده است و «عین پلکها» را هم استعاره و تشخیص کرده است.چراکه به قول اخوان ثالث «پلکهایم با هم مهربان نشد» و نخوابیدم.شاعر در مجموع میخواهد بگوید: «با آنکه همیشه نخوابیدم ولی زمان رسیدن به مقصد امکانپذیر نشد.» حالا اگر شاعر به خواب و زمان نرسیده حتماً با سرودن این شعر به شعفی هنری رسیده است؛ و بعد: «تنهایی گاهی چقدر عميق و چاه میشود/که خودش هم در تنهایی گم میشود.» ویژگی برخی از شعرهای یوسفی این است که گویا، پشت سر کلماتش، یک معنی و یکچیز دیگری علاوه بر معانی خود کلمات وجود دارد.مثلاً اینجا دو کلمه «تنهایی» هست که هردو میتوانند جناس تام و ایهام شوند «تنهایی و تنهایی.» تنها و افراد عمیقی هستند که گاهی تنها میشوند و در چاه وجودشان میمانند و معنی دومین «آدم تنها گاهی آنقدر در خود فرو میرود و عميق میشود و چاه که خودش هم در آن چاه محو میشود.» معنی سوم هم دارد: «آدم تنها گاهی آنقدر عميق میشود که در میان آدمها گم میشود.» یعنی در حقیقت در این سرودهها نوعی جانشینسازی و استعاره وجود دارد. معنی این استعارهها و جانشینسازیها که در شعر وجود ندارد، شعر را در حدنصاب مفهوم مجاز و استعاره نگاه میدارد، مثل این شعر: «و چه شبهایی که در پیچوخم پاییز تموز زمستان را تجربه کردم/وچه روزها که در نمور تابستان آفتاب را فراموش/چراغ ماه خاموش میشود/وقتی از زندگی پایین میآیم و میبینم فصلها نمیگذرند…» اگر شاعر باقی شعر را هم نمیآورد شاید اتفاقی نمیافتاد،هرچند سطرهای درخشانی هم در باقیمانده شعر وجود دارد.همهچیز در این قطعه واژگون شده است. انگار فصلها درهم میلولند و جابهجا میشوند و شبی استعاره وار بر تمام کلمات چادر سياه کشیده است:«چراغ ماه خاموش میشود و از (پلههای) زندگی پایین میآیم.» شاعر در این شعر «زندگی» و یک سری از کلمات دیگر را در معنی مستعار بهکاربرده است.شاعر یک کار دیگر هم کرده است. او «و» را به چند معنی آورده است: «و» در سطر نخست به معنی فعل آمده است «باید باور کنی» چه شبهایی…بر من گذشته است و «و» که حرف ربط و پیوند شده است.یعنی پیشازاین هم همین حال را داشتهام.پیش از یوسفی هم فروغ فرخزاد و اخوان ثالث با حرف ربطهای «و» و «ولی» دستبهکاری زبانی وهنری زده بودهاند. فروغ: «من از نهایت شب حرف میزنم/من از نهایت تاریکی «و» از نهایت شب حرف میزنم…» و اخوان ثالث: ««اما» نمیدانی چه شبهایی سحر کردم…»و گاهی در بعضی از قطعهها، متن به شعر نمیرسد و در بیمارستان اتراق میکند و پیش نمیرود و در پوچ میماند و مفهوم باز میشود: «دستها گاهی حتا در فاصله پیوستن بازمیمانند و جبران نمیشوند/مثل سالهای سل و کرونا/زمان کوتاه، بیمقدار و گاهی پوچ و هیچاهیچ…» و گاهی شعر کالا و ابزار معنی نمیشود، زبان زیبا، رعنا و فشرده میشود و چیزی مثل جمعههای اندوهگین میان پنجشنبه و شنبه محو میشود:«تو مثل انتظار پنجشنبههایی وقتیکه به شنبه نمیرسند میآیی و تمام جهانم عریان میش.
فیض شریفی
تابستان ۱۴۰۱
https://hamdelidaily.ir/index.php 🆔 @Hamdelidaily👈
تنظیم کننده:رامک تابنده
دبیر بخش فرهنگی رسانه
🗞
نیشابور شهری به وسعت تاریخ و فرهنگ تاریخچه نیشابور شهر نیشابور در گذر زمان ، نشیب و فرازهایی چند را پشت سر نهاده و سوانح بی شماری را تجربه کرده ، دیگر بار، ققنوس وار از دل خاکستر ایام بال گشوده ، زندگی نوینی را آغازیده است. نیشابور شهری است خفته در اعماق تاریخ و […]
بیستو نهمین شماره مجله ادبی «چامه»، ویژه آرا و نظریات ضیاء موحد، با شعرها و داستانهایی از شاعر و نویسندگان امروز ایران منتشر شد.
بعد از اینکه روی صندلی جا گرفت. دوباره سراغ گوشی رفت . پیام بابا را باز کرد ، نوشته بود: تورو خدا ، کار این شرکتِ کوفتی و قبول کن وگرنه ، صاحبخونه این ماه ، با خِفَت بیرونمون میکنه...
اختتامیهی دومین جشنوارهی منطقهای داستان کوتاه واران، به میزبانی دانشگاه فرهنگیان و همت انجمن ادبی زرینکوب بروجرد برگزار و برگزیدگان این دوره معرفی و مورد تقدیر قرار گرفتند.