ادامه ی(( گفتگو در داستان))
««« او گفت…آیا او گفت؟»»» _ نویسنده باید بتواند گفتگو را طوری عبارت بندی کند که تاثیر کلمات مشخص باشد. مثلاً فریاد زد:
« برو به جهنم»
شاید فریاد زد زاید باشد. « برو به جهنم» جمله ی قوی و مفهومی است ، پس چه نیازی به فریاد زد داریم؟ خب، شاید به هیچ عبارت معرفی نیاز نداشته باشیم.« برو به جهنم» به تنهایی کافی است. هر نویسنده ای باید بتواند گفتگویی بنویسد که متکی به معرف توصیفی نباشد. کلماتی که شخصیت به زبان می آورد، باید بار عاطفی فضایی را به دوش بکشد که کلمات در آن گفته می شود. هیچ قانون دقیقی در این نیست که بگوید چه وقت باید از « گفت» استفاده کرد. چه وقت فعل دیگری باید به جای آن نوشت و چه وقت نباید از هیچ کدام استفاده کرد. خواننده طبق احساس و شعور خود مایل نیست، مورد هجوم معرف های توصیفی قرار گیرد، پس به طور کلی می توانیم بگوییم « گفت» معرف اصلی است و حداقل باید در هفتاد و پنج درصد موارد استفاده از معرف ها به کار برده می شود:
۱- یک صفحه ی گفتگو نباید بدون یکی دو « گفت» ادامه یابد.
۲- وقتی تردید ی دارید « گفت» را حذف کنید و چیزی جای آن نگذارید.
۳- در گفتگوی دو نفره« گفت» را فقط برای یکی از شخصیت ها به کار ببرید و برای شخصیت دوم چیزی به کار نبرید.
_ « گفت» در خدمت دو هدف است: تعیین هویت می کند( به خواننده می گوید که چه کسی صحبت می کنند و چه احساسی دارد) و می تواند سرعت یا ضرب آهنگ گفتگو را تغییر دهد تا در سیر تداومی گفتگو وقفه ای کوتاه ایجاد شود این معرف باعث می شود که خواننده مجال تنفس پیدا کند. طبیعت و خصلت ذاتی گفتگوی متکی بر تکنیک پرسش و پاسخ دو شخصیت در واقع نیازی به معرف توصیفی ندارد. اگر هویت پرسش کننده را بدانیم، هویت پاسخگو را نیز تشخیص می دهیم. قانونی نیست که بگوید: همیشه از « گفت» استفاده کن، مگر این که مجبور باشی از طریق بیان چگونگی گفتن مطلبی، کنش شخصیت را تشخص بیشتری ببخشی…..بهتر است به یاد داشته باشی که آنچه در متن گفتگو بیان می شود، حداقل سه برابر چگونگی گفتن آن اهمیت دارد.فرض کنید بخواهیم مخالفت شخصیتی را نشان دهیم. این شخصیت می تواند بگوید:
« نه، من نمی خرمش!»
اما، فرض کنید بخواهیم عصبانیت شخصیت را نشان دهیم. بنابراین می نویسیم:
مشت روی میز کوفت و گفت:« نه، من نمی خرمش!»
اصل گفتگو به ما می گوید که چه چیزی بیان شد: مخالفت در کار است و معرف نیز به ما می گوید که چگونه گفته شد، با عصبانیت. کلمات به کار رفته یکی است اما شیوه ی ادای آنها فرق دارد. این کار را تشخص گفتگو یا هویت بخشیدن به گفتگو می گویند. تشخص گفتگو در دست نویسنده ی کارآزموده می تواند از طریق مونولوگ ( گفتگوی درونی) نیز شکوفا شود، یعنی با واداشتن بازیگر به تفکر درباره ی کلماتی که به کار برده و هویت دادن به آن کلمات. به این ترتیب« گفت» شکل دیگری به خود می گیرد. هر وقت سه یا بیش از سه نفر در صحنه حضور داشته باشند، به این معنی است که ما باید از « گفت» یا مترادف های دیگر آن تقریبا پشت سر هم استفاده کنیم. هر سخنگو باید به اندازه ی کافی متمایز به نظر برسد، طوری که خواننده بتواند تصویر ذهنی روشن و ثابتی از او به خاطر بسپارد. گاهی این امر به تنهایی کافی نیست. اینجاست که پای « گفت» به میان آورده می شود. این شیوه( یعنی اجازه دادن به گفتگو که سخنگو را مشخص کند) به گونه ای باید به کار برده شود که گویی نویسنده در خدمت مصالح کار خود است.
( ادامه دارد)
نویسنده:
حمید نیسی
تنظیم:
پریسا توکلی
ارسال دیدگاه