نویسندگی

نکات نویسندگی در داستان کوتاه (۴)

داستان کوتاه چیست و مولفه های آن کدامند؟ قسمت ۴

داستان کوتاه چیست و مولفه های آن کدامند؟

قسمت۴

ادامه ی « داستان کوتاه چیست و ….»
۵/ فضا و گفتگو
_ جایی که رویداد اتفاق می افتد می تواند انتظارات خواننده را با قدرت تمام متمرکز کند. بدون آن، ابهام و تردید حاکم می شود. بیشتر داستان نویسان با جای دادن جزییات مشخص گویا در قسمت های دیگر روایت می کوشند فضا را در اسرع وقت به طور پراکنده به دست دهند. گفتگو تقریبا در همه ی داستان ها هست. کمتر نویسنده ای حاضر می شود از صحبت های شخصیت هایش بگذرد. گفتگو احساس واقع نمایی و بی واسطگی پدید می آورد. حرف می زنند، پس هستند. می شنویم، پس باور می کنیم. هیچ چیز سریعتر از گفتگو شخصیت ها و رابطه ها را تعریف نمی کند. به طور کلی گفتگو به عنوان وسیله ای برای توضیح دادن به کار نمی رود. اگر چه شخصیت غالبا با سخنانش اطلاعات مهمی هم می دهد، انتقال اطلاعات از کارکردهای اصلی گفتگو نیست. کارکرد اصلی آن فعل و انفعال انسانی است. گفتگوی کارساز مانند گفتگوهای واقعی مردم به نظر می رسد، ولی کمتر نویسنده ای به دنبال عرضه ی مو به موی آنها است( به این دلیل که بسیاری از حرف های روزمره ی مردم کاربردی در داستان کوتاه ندارد). گفتگو فعل و انفعال است و فعل و انفعال داستان را به سوی نتیجه اش پیش می برد. البته تک گویی و خیال‌پردازی و اعتراف نیز انواعی از گفتگو هستند که می توانند تاثیرهای همانندی پدید آورند. اما چه نداهای درونی را بشنویم و چند نداهای بیرونی را، هیچ چیز بهتر از آن نیست که بگذاریم خواننده گفتگوهای مهم را بشنود.
۶/ شخصیت
_ ما تقریبا در هر روز عمرمان به شخصیت پردازی مشغولیم. به خانواده یا دوستانمان می گوییم در کار یا مدرسه چه اتفاق افتاده، کی چه حرفی زده، کی چه کاری کرده و شاید به فلان دلیل. ممکن است از صدا یا ادایی تقلید کنیم. حتی ممکن است اداهایی از خودمان در آوریم تا بفهمانیم درباره ی شخصی چه فکر می کنیم. ولی شخصیت پردازی، با همه ی تداولش ، یکی از رازهای قصه گویی است. شخصیت زنده را چه چیزی می سازد؟ نویسنده به کلمات بی جانی بر روی کاغذ چگونه روح می بخشد؟ شاید با ذکر نکاتی چند بتوان پرتوی بر این راز افکند. همه ی چیزهایی که درباره ی زاویه ی دید گفتیم با شخصیت نیز ارتباط پیدا می کند، زیرا نحوه ی نگریستن ما به شخصیت تعیین کننده ی شخصیتی است که می بینیم . لحن نیز شخصیت می آفریند. اگر لحن نویسنده تحقیرآمیز یا طنزآلود باشد، خواننده حتما شخصیت را قابل تحقیر یا خنده دار خواهد دید. هر چیزی درباره ی شخصیت او را تعریف می کند و در تاثیرش در ما دخالت می کند: نگاه ها، اداها، لباس ها، طبقه اجتماعی، حرف ها، نظرها، انگیزه ها، کارهای انجام داده و نداده. بحث چگونگی انتقال این ویژگی‌ها دوباره ما را به بحث نشان دادن در مقابل گفتن می کشاند. برخی از نویسندگان ترجیح می دهند از شخصیت های شأن بگویند. ولی هنری جیمز باور داشت که اگر جزییات با وضوح کافی ارایه شوند خواننده خود می تواند شخصیت را استنتاج کند. شخصیت ها باید مادیت پیدا کنند، باید واقعیت جسمی ملموسی داشته باشند. نه تنها باید دیدنی باشند بلکه باید احساس شوند. هویت جسمانی به رویدادها تعلق دارد. تصویرها باید در حرکت باشند. چشم ها، دست ها، هیکل و غیره باید در عمل تصور شوند و فقط در داستان به تصور در آیند. شخصیت را می توان هم از نگاه او به دیگران و هم از نگاه دیگران به او نمایان ساخت. شخصیت ممکن است ساده باشد یا جامع. شخصیت های ساده غالبا تیپ اند و راحت برچسب می خورند: «غرغرو» و «شوهر عاجز» و «میهن پرست دو آتشه» و……. با وجود این حتی وقتی به شخصیت هایی که جمود موت زودرسی روحشان را منجمد کرده یا جزمی گریبان‌گیرشان شده، می خندیم، ممکن است ردی از تراژدی نیز در کمدی زندگی بیابیم. اگر چه ممکن است خلق شخصیت جامعی دشوارتر از خلق شخصیت ساده ای نباشد اما تعریف او کمابیش پیچیده تر است. هر نمود شخصیت جامع بر شناخت ما از او می افزاید و با آنچه از قبل می دانیم سازگار و هماهنگ است. هر ادا، هر کلمه، دریچه ای بر تمام شخص می گشاید و گویی تمامیت شخصیت را می رساند. مطلوب آن است که انسان خود هدف باشد نه وسیله ای برای رسیدن به هدفی، ولی هنرمند خالق است و برای خلق اثر اغلب با همان آزادی که آهنگساز با نت ها بازی می کند به انسان می پردازد: دستکاری می کند، خلاصه می کند، ساده می کند، پیرایه زدایی می کند. زیرا شخصیت در داستان فقط جزیی از کل است و ما داستان را سرانجام در کل متنش می خوانیم.
(ادامه دارد)

 

حمید نیسی

دبیر سرویس آموزش ادبیات نوشتاری

بخش فرهنگی