هر هفته با شاعران پارسی زبان آرمین یوسفی ونازنین ناظریان
آهر زنی را
که در آغوش میگیرم
فکر میکنم
کسی بین ما ایستاده است
.
و حلقهای
که در انگشت کردهام
سالها پیش
در گوش بردگانی بوده است
.
تکلیف هر خانه
از اولین آجر
و آنچه کارگرها به آن فکر میکنند
معلوم میشود
ما
کارگرهایی بودیم
که زندگی را
خراب کردیم
و من
هرچه عکسها را ورق بزنم
باز کودکیام را میبینم
که ایستاده
و قد تنهاییاش از او بلندتر است
آرمین یوسفی
.
از مجموعه شعر #بی_نظمی – #نشر_چشمه
در من زنی رها شده از احساس
در من زنی ز عاطفه ها عاری
انگار بغضِ سر زده بر دیوار
در خاطراتِ مبهمِ تکراری*
این انعکاسِ لحظه ی بودن نیست
این چهره ی تکیده ی پر اندوه
در این غبارِ خیره ی خاموشی
چین و چروک های شبی انبوه*
بشکن تمامِ آینه ها را زن
خود را شبیه واژه تحمل کن
از انجمادِ تنگِ قفس بگذر
ای زندگی بایست…تامل کن*
این چشمهای خیره ی تکراری
آن قصه ها در اوجِ خیالی دور
هی پاک کن غبارِ سراسر را
هی خیره شو به عمقِ ملالی دور*
در من زنی به اسمِ غزل پژمرد
در شومیِ تداعیِ یک کینه
میخواست بشکند شبحِ خود را
هی مشت زد به تلخیِ آیینه…نازنین ناظریان
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0