«وصف گران توان کرد از یوسفی که گم شد» همراه با شاعران دکتر عاطفه میرسعیدی و آقای پورمزد منظر

شاعر:عاطفه میرسعیدی عشق محال” . دیگر دچار حس توهم نمی‌شوم! در پیچ و تاب خاطره‌ها گم نمی‌شوم… . دردیست بر دلم که پس از این غزل دگر، هم‌کوچه‌ی هوای تبسم نمی‌شوم… . از عشق خسته شد دلم از غصه خسته‌تر! حتی شبیه حس ترحم نمی‌شوم… . از ما گذشته شوق رسیدن به مقصد و دریا […]

شاعر:عاطفه میرسعیدی

عشق محال”
.
دیگر دچار حس توهم نمی‌شوم!
در پیچ و تاب خاطره‌ها گم نمی‌شوم…
.
دردیست بر دلم که پس از این غزل دگر،
هم‌کوچه‌ی هوای تبسم نمی‌شوم…
.
از عشق خسته شد دلم از غصه خسته‌تر!
حتی شبیه حس ترحم نمی‌شوم…
.
از ما گذشته شوق رسیدن به مقصد و
دریا که هیچ، موج و تلاطم نمی‌شوم…
.
دیگر مجال راه سپردن به جاده نیست!
عشقم محال هست و دگر گم نمی‌شوم…

***************************************

شاعر: پورمزد کافی (منظر)    

شعر: “در مصاف گل”

سخت است با خیالت لختی کنار بودن
از گل سخن شنفتن با غنچه یار بودن

سحر تو در نگیرد کاو را دلی نباشد
فرض است بی دلان را در انتظار بودن

راه نظر نبندم تا چه ام ز دوست آید
ما را مقدر است این در اضطرار بودن

الطاف شهریاری است آن سایه همایون
در پای شهریاریست ما را قرار بودن

یاری نمیکند کس از پا فتاده گان را
رسم است این فتوت در شهریار بودن

با صد طبق معانی ست در لعل تر ز چشمت
آیات لوح روشن در اعتبار بودن

وصف گران توان کرد از یوسفی که گم شد
در چاه نامرادی با افتخار بودن

با منظری که جانش چون گوی در میان است
باری چه خواست کردن جز دل فکار بودن

تیر۱۳۹۹، یولی  ۲۰۲۰ آلمان