تاریخی_پژوهشی

پژوهش در تاریخ باستان_قسمت دوم_مرضیه عطایی

در ادامه مبحث اسطوره ها ی باستانی

اسطوره های ایران

[ مدیوزَرم ] پهلوی : mēdyōzarm ، اوستا : maiδyōi-zarəmaya به معنای “بهار” است . این نخستین گاهنبار است که از چهل روز پس از آغاز بهار تا چهل وپنجمین روز بهار گرفته می شود. در بندهش جزء اول واژه را مانشت و مسکن مهر و ماه و جزء دوم را سبزی فرض کرده اند. آفرینش نخستین از اول فروردین تا نهم اردیبهشت ماه به تقویم امروزین ما بوده و با پنج روز درنگ ، مجموعاً تا ۱۴ اردیبهشت ادامه داشته است.
[ مَدیُوشم ] پهلوی : mēdyōšam ، اوستا : maiδyōi-šam- ، به معنای “میان تابستان” است. این دومین گاهنبار است و فرارسیدن آن را به پنج روز، از صد و یکمین تا یکصد و پنجمین روز سال جشن می گرفتند. دومین آفرینش، بنا به تقویم امروزین ما، از ۱۵ اردیبهشت تا ۷ تیرماه، وبا پنج روز درنگ، تا ۱۲ تیرماه ادامه داشته است.
[ پدیشهَه ] پهلوی : pēdišahah، اوستا : paitiš.hahya- ، به معنای” گرد آوری غله”. این سومین گاهنبار است که آن را از صد وهفتاد و ششمین تا یکصد و هشتادمین روزسال جشن می گرفتند. سومین آفرینش، بنا به تقویم امروزین ما، از۱۳ تیر ماه تا ۲۰ شهریور، و با پنج روز درنگ، تا ۲۵ شهریور ادامه داشته است.
[ اَیاسریم ] پهلوی : ayāsrim، اوستا : ayāϑrima- ، به معنای “بازگشت به خانه” است و مقصود از آن آغاز گشتن پاییز. این چهارمین آفرینش، بنا به تقویم امروزین ما، از ۲۶ شهریورتا ۱۹ مهر ، و با پنج روز درنگ ، تا ۲۴ مهر ادامه داشته است. [ مَد یاریم ] پهلوی : mēdyārī̌m، اوستا : maiδyāirya- ، به معنای “میان سال”است و این پنجمین گاهنبار را از دویست و نودمین روز سال جشن می گرفتند. این که این عید زمستانی را میان سال می خوانده اند، معرّف تقویمی است که آغاز آن اول تابستان بوده است. پنجمین آفرینش، بنا به تقویم امروزین ما، از ۲۵ مهر تا ۹ دی، و با پنج روز درنگ، تا ۱۴ دی ادامه داشته است.
[ هَمَسـپَهمَدیم ] پهلوی : hamaspahmēdīm ، اوستا : hamaspaϑmaēdaya- ، به معنای “حرکت همه ی سپاه ” است؛ و در اصل مربوط به فرود آمدنِ گروهیِ فروهر مردگان بوده است به زمین و بدین روی، این گاهنبار، در واقع یادبود مردگان به شمار می آمده وسپس با آئین سوگ سیاوش، شهادت و بازگشت خدایِ برکت بخشنده ی آسیای غربی در آمیخته است. این ششمین گاهنبار را از سیصد وشصت و یکمین تا سیصد وشصت و پنجمین روز سال جشن می گرفتند. ششمین آفرینش، بنا به تقویم امروزین ما، از۱۵ دی تا ۲۴ اسفند، و با پنج روز درنگ، تا ۲۹ اسفند ادامه داشته است.

در ادبیّات زرتشتی به دو دسته ستارگان هرمزدی و اهریمنی بر می خوریم؛ ستارگان ثابت، اختران، هرمزدی اند و سیّارات، اباختران، اهریمنی اند، ولی تن اباختران را نیز هرمزد آفریده است تا این موجودات اهریمنی از نظر پنهان نماننـد و بتـوان بر آن ها و کردارشان نظارت داشت. این عقـیده که سیّارات را دیوی و اهریمـنی می انگارد، از حرکت نا منظم آن ها در فضا (البته به چشم بیننده بر زمین) برمی خیزد و متکی بر تقدسی است که نظم وقاعده در اندیشه ی متـفکران ایرانی داشته است و بدین روی است که سیّارات را هرزه می خواندند. امّا بر عکس گوهر اهریمنی شان، این سیّارات نام هایی هرمزدی دارند. با توجّه به نام های سیّارات در بابل اعصار باستان و اساطـیر مربوط به آن ها، می توان دید که در اعتقاد بابلیان سیّارات خدایانند وبا توجّه به تأثیر علم نجوم و گاه شماری بابلی در ایران باستان، می توان باور داشت که نام های ایزدی سیّارات زیر تأثیر فرّهنگ بابل است. به ویژه اگر توجّه کنیم که نام ایرانی ستاره زحل ، کیوان، وام واژه ای است بابلی که اصل آن kayamānu است. بدین گونه، در امر سیّارات، ما برخورد و تلفیقی تازه میان اندیشه های ایرانی و دانش بابلی می بینیم که باید متعلّق به دوره ی هخامنشیان باشد، یعنی اهریمنی بودن سیّارات ایرانی است ولی نام های ایزدی آن ها بابلی.

در ایران پیش از اسلام طبقات سنّتی جامعه، بنا به سنّت، جامه هایی می پوشیدند که از نظر رنگ با یکدیگر متفاوت و معرّف شخصیت طبقاتی صاحب جامه بود. روحانیان که آنان را آسرونان āsrōnān می خواندند، جامه ای سپید می پوشیدند و مظهر آسمانی آنان هرمزد بود. جنگاوران یا ارتشتاران جامه ای رنگارنگ که سرخ و ارغوانی در ترکیب آن سهم بسیار داشت، می پوشیدند و مظهر آسمانی آنان وای بود. واستر یوشان که در دوره ی ساسانیان بیشتر دهقانان ساده ی روستاها را بدان نام خطاب می کردند ، جامه ای نیلی یا کبود می پوشیدند و مظهر آسمانی ایشان سپهر بود. این واپسین نوع جامه، یعنی جامه ی نیلی رنگ دهقانان تا چند دهه پیش از این در ایران هنوز رواج داشت. روحانیان زردشتی نیز هنوز جامه ی سپید بر تن دارند.
درایران باستان برای انسان قائل به وجود تن و چند گونه نیروی مینوئی بودند. تن، اوستا: tanū- همان وجود مادی انسان است. امّا نیروهای مینویی انسان بنا به اوستا (یسنه ۲۶، بند۴) اهو a-hū ، دئنا daēnā ، بئوذه baoδa- ،اورون urvan- و فروشی fravašay- است. اَهو، پهلوی : axv ، نیروی زیست است. وظیفه آن نگاهداری تن و تنظیم زیست طبیعی آن است. این نیرو با تن به هستی می آید و با آن نیز نابود می شود. دئنا، پهلوی:dēn ، در اوستا معنای وجدان و دریافت روحانی انسان را دارد. این نیرو را آغاز و انجامی نیست و اهوره مزدا آن را در تن انسان می نهد تا او را از نیکویی و زشتی کردار خویش آگاه سازد و نیکی را بستاید و بدی را نکوهش کند. اگر انسانی بر این نیروی درون دست یابد، هرگز به بدی دست نخواهد برد. پس از درگذشت انسان، در جهان دیگر، دین چون دختری زیبا و درخشان بر روان مرد پرهیزگار ظاهر خواهد شد و او را راهنما خواهد بود. بر مرد بد کردار نیز چون زنی پتیاره در خواهد آمد؛ کردار بد او را بر وی خواهد نمود. سومین نیرو ، بئوذه ، پهلوی : bōy ، نیروی درک و حس انسان است و حافظه ، هوش و قوه ی تمیز را اداره می کند. ظاهراً این نیرو نیز پس از مرگ زنده می ماند و به روان می پیوندد. چهارمین نیرو، اورون، پهلوی : ruwān ، مسئول کردار انسان است و گزینش خوب و بد بر عهده ی اوست. پس از مرگ، این نیرو است که پاداش بهشت یا پادافراه دوزخ را دریافت می دارد. روان مرد پرهیزگار به فروشی او می پیوندد و در بهشت به سر می برد، ولی روان دوزخی – مرد به تنهایی در دوزخ رنج و ستم می بیند. در ادبیّات پهلوی به چند گونه روان بر می خوریم. در گزیده های زاداسپرم آمده است که انسان از سه مایه ترکیب شده است : تنی ، جانی ، روانی. جز تنی که آمد جانی خود به سه بخش می شود که عبارت است از روان ِاندرتن یا روانِ نگاهبان، روانِ بیرون از تن یا روانِ اندر راه و سوم روانی که به جهان مینوی است. پنجمین نیرو، فروهر یا فروشی، پهلوی : frawahr ، است. در اوستا و نیز معمولاً، در متن های پهلوی سخن از فروشی مردم بد کردار نیست و تنها پرهیزگاران زن و مرد و دلاوران دارای فروشی هستند. این واژه ظاهراً صورت فرضی *fra-vərəϑra- آمده است. واژه ی vərəϑra- به معنای دفاع و ایستادگی است و با واژه ی ایرانی میانه و نوِگُرد به معنای دلیر و قهرمان خویشاوند است. علّت این نام گذاری را باید در وظائف دفاعی عمومی برضدّ اهریمن و اعمال دلاورانه ی فروشی ها در دفاع از خویشان و نزدیکان دانست. با توجّه به وظائف متعددی که در زمینه ی دفاعی، برکت بخشیدن وهمکاری با هرمزد در امر نگاهـداری جهان بر عهده ی فرَوَشی ها است، می توان باور داشـت که در مرحله ای بسـیار کهن، اقـوام ایرانی به فرَوَشی به عنوان روان نیـاکان می نگریسته اند و بعد ها روان و فروهراز یکدیگر جدا گشته، دو چیز مستقل شدند. امّا در تقسیماتی که در این متن آمده است، چهارمین بخش آئینه است و تنها توضیحی که برای آن می دهد این است که به خورشید پایه ایستد. آئینه، پهلوی :ēwēnag ، در فارسی میانه به معنای نوع، گونه ، سرشت و حالت است. از آنجا که انسان اصلی خورشیدی دارد، باید در این جا سرشت خورشیدی انسان و طبیعت او منظور شده باشد. معنای معمول دیگری که از این واژه استنباط می شود، شکل است.

ادامه دارد….
گرداورنده:مرضیه عطایی

منابع : تاریخ اساطیری ایران دکتر ژاله آموزگار
پژوهشی در اساطیر ایران مهرداد بهار

تهیه و تنظیم: پریسا توکلی