مصاحبه

گفتگوی رسانه ایرانیان اروپا با شهیر کنعانی شاعر و موزیسین

شهیر کنعانی متولد ۱۳۶۱ از تهران شاعر و فعال حوزه شعر و موسیقی می باشد که از سال 1380 در این زمینه ها به صورت جدی فعالیت داشته است. کتاب « شاخه، بالاتر از ریشه می میرد» در سال 1391 از او منتشر گردیده و کتاب شعر جدید او که مجموعه شعرهای سروده شده در سال های 1390 تا 1400 می باشد به زودی به بازار خواهد آمد. در زمینه موسیقی حاصل فعالیت های او به عنوان خواننده، ترانه سرا و آهنگساز تا کنون ۱۲ تک آهنگ و ۴ موزیک ویدئو بوده است و همچنین ترانه ها و ملودی های بسیاری از او توسط خوانندگان موسیقی پاپ کشور اجرا گردیده که در پلتفرم های معتبر موسیقی موجود می باشد.

گفتگوی رسانه ایرانیان اروپا با شهیر کنعانی شاعر و موزیسین

شهیر کنعانی متولد ۷ آبان ۱۳۶۱ در تهران، شاعر و موزیسینی است  که از سال ۱۳۸۰ به صورت جدی در عرصه شعر و موسیقی حضور داشته است. کتاب «شاخه، بالاتر از ریشه می میرد» اولین کتاب اوست که در سال ۱۳۹۱ منتشر گردیده و مجموعه سروده های سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ او نیز در دست چاپ بوده و به زودی به بازار خواهد آمد. حاصل تلاش های او در زمینه تولید آثار موسیقی به عنوان خواننده، تا کنون ۱۲ تک آهنگ و ۴ موزیک ویدئو در سبک های پاپ و راک بوده که آهنگسازی و ترانه سرایی این آثار را نیز خود به عهده داشته است. او همچنین ترانه ها و ملودی های بسیاری برای اجرا توسط خوانندگان موسیقی پاپ کشور ساخته که در پلتفرم های معتبر موسیقی موجود می باشد. با او گفتگوی صمیمانه ای داشتیم که در زیر می خوانید.

خود را چگونه معرفی می کنید؟ چطور به هنر علاقمند شدید؟ ارتباط بین شعر و موسیقی چقدر باعث شکل گیری شخصیت شما شده است و کدام را بیشتر دوست دارید؟

راستش این سوال که «خود را چگونه معرفی می کنید» همیشه برای خودم  هم مسأله ای بوده برای فکر کردن. خیلی دوست داشتم که مثلا در یک شاخه فقط کار می کردم، مثلا فقط شعر می نوشتم. واقعیتش برای این موضوع خیلی وقت ها با خودم درگیری هم داشتم. اما در نهایت همان که باید می شد، می شد و فشار این دو مقوله موسیقی و شعر در من آنچنان بود که اولا از هر طرف که می رفتم جز وحشتم نمی افزود و ثانیا از در هر کدام که فرار می کردم از دیوار آن دیگری بر می گشتم. بعدا فهمیدم که همانطور که گفتید باید واقع نگر باشم. من شهیر کنعانی هستم یک شاعر موزیسین همین. خیلی هنرمندهای دیگری را نیز داریم که همین گونه اند. در دو یا چند زمینه فعال هستند و انصافا در همه زمینه ها هم موفق.

در رابطه با چگونگی ورود من به شعر و موسیقی خوب بر می گردد به زمان کودکی. رشته تحصیلی پدرم ادبیات بود. او از نسل فارغ التحصیلان اوایل انقلاب است بعد از زمانی که دانشگاه ها باز می شوند و حتما می دانید چه اساتید بزرگی در دهه ۶۰ در دانشگاه ها تدریس می کردند. مثلا دکتر مظاهر مصفا و خیلی دیگر از بزرگان استاد پدرم بودند. از آنجا خانه ما همیشه پر بود از کتاب های ضخیم ادبیات کلاسیک. کتاب های زیادی در کتابخانه بود مثلا از تاریخ ادبیات، گلستان، بوستان، کلیات سعدی و دیوان شمس بگیرید تا سبک شناسی بهار همه از بچگی جلوی چشم من بود.در دوره راهنمایی در یک مسابقه شعر که برای معلم بود اولین شعرم را که یک رباعی بود گفتم و مورد تحسین قرار گرفت. کلی ذوق و شوق داشتم و همینطور در دوره دبیرستان با شعر فروغ و معاصرین آشنا شدم. در ۱۸ سالگی با ورودم به دانشگاه صنعت آب و برق ابتدا احساس می کردم از دنیای هنر جدا افتاده ام ولی در همان روز های اول فهمیدم نه تنها جدا نیفتاده ام بلکه تقریبا افتاده ام در کندوی عسل. یک تعداد دانشجوی مهندسی که دیوانه شعر و موسیقی بودند هم دانشگاهی ام بودند. زمان دوره اول آقای خاتمی بود و تشکل های فرهنگی بسیار فعالیت می کردند. برای هر زمینه ای کانونی بود، هیات مدیره ای داشت و انتخاباتی برای تعیین اعضای هیأت مدیره برگزار می شد. تماما دموکراتیک. خوب من هم که سالها بود به دنبال اینچنین فضایی بودم رفتم و تمام دوره کارشناسی را در کانون های شعر و موسیقی فعالیت می کردم. کارهای بزرگی انجام دادیم در دوره دانشجوی از برگزاری شب های شعر بزرگ و مشترک بین دانشگاه ها بگیرید تا همایش های بزرگ که بسیار هم انعکاس خبری در بنگاه های خبر رسانی داشت.

دوره دانشجویی پر از حرارت و شور است و دورانی است که تکرار نمی شود. تولید آثار شعر و موسیقی را آن زمان شروع کردید یا بعد از آن؟  

نه خیر، من بعد از دوره لیسانس، و با ورود به دوره کارشناسی ارشد در اثر ارتباط با برخی دوستان عزیزم وارد فضای صرفا مطالعه شدم. تقریبا شعری نمی نوشتم در این زمان فقط کتاب می خواندیم. یعنی شاید روزی متوسط ۴ ساعت در فاصله سالهای ۸۴ تا ۹۰ من کتاب می خواندم. کارمان فقط این بود که رفرنس های جدید پیدا کنیم و با هم مبادله کنیم. جمعی از دوستان بودیم که الان هر کدام در کارشان بسیار موفق هستند. بعد از این سیر مطالعه در کتاب های مکاتب ادبی، ادبیات معاصر، شعر موج نو، شعر حجم و اینچنین آثار بود که تفکر من به کل در مورد تعریف، چرایی وقوع و خصوصیات شعر تغییر کرد. طوری که بسیاری از کارهای خودم را که در فاصله زمانی بین ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴ نوشته بودم و اتفاقا کارهای خیلی پرطرفداری هم بود را نقد می کردم و گاها اصلا شعر نمی دانستم. خوب این تغییر در نگرش که البته طول کشید تا در ذهن بنده استقرار پیدا کند، منجر شد که شاید ۶ سال هیچ شعری ننویسم. اما بعد که خودم را با مکانیسم های جدید وفق دادم، نوشتن در من به شکل تازه ای شروع شد و تا همین الان ادامه دارد. فرق مکانیسم جدید نویسش با قدیمی این است که حالا مرتب می نویسم و از آنجا که از سر خود آگاهی کامل می نویسم اعتقاد دارم که این مکانیسم، مکانیسم بهتر و درست تری است.

در زمینه موسیقی چطور شروع شد؟ و چه کارهایی انجام دادید؟

من البته به صورت پراکنده قبل از سال ۱۳۹۰ چند تک آهنگ تولید کرده بودم. اما تولید جدی را از سال ۱۳۹۰ شروع کردم به قصد تولید یک آلبوم راک. چندین تک آهنگ تولید کردیم و بازخورد های خوبی هم داشت. اما بعد از دو سال به دلیل اینکه بازخوردی را که دوست داشتم و فکر می کردم باید به آن برسم را از آن سبک موسیقی به دست نیاورده بودم، تغییر سبک دادم به سمت پاپ در مضامین عامیانه تر و یا گاها فانتزی و انیمیشن. این تغییر سبک، منجر به باز شدن مسیر شد و یکی از آثار که « تریلی و لیلی» نام داشت آنچنان در شبکه های مجازی و تصویری وایرال شد که برخی از شبکه ها و پلتفورم ها خودشان به سمت من آمدند برای پخش کار و انعقاد قرارداد پخش. احتمالا می دانید که در موسیقی با توجه به مباحث اقتصادی این عرصه، موضوع خیلی متفاوت است. اول اینکه هزینه ها بسیار بالاست و تماما هم به دوش خواننده و تازه بعد از پرداخت همه این هزینه ها و ساخت اثر در قالب یک موزیک ویدئو، شما با غول های اصلی این مارکت مواجه می شوید که قبلا فکرش را هم نمی کردید. درست مثل هفت خان رستم است. غول های پخش معمولا سراغ کسی نمی روند چون اگر روی کسی کار کنند قطعا اثر و آرتیست دیده می شوند. آنها در حقیقت صاحب گوش و چشم مخاطب هستند و حتی سلیقه مخاطب را نیز مشخص می کنند. بحث، طولانی می شود.

 به هر روی بعد از ورود به این شبکه ها ( زمانی که از هفت خان مثلا سه تا را گذرانده بودم) سه تا از موزیک ویدئو ها با آمار خیلی بالایی بازدید شد و من فکر می کردم اینجا دیگر جایی است که موفق شده ام. آنجا اما جایی بود که من اسمش را بعدا «خلأ» گذاشتم. شما سه موزیک ویدئو دارید که دیده شده و با آمار بسیار بالا حتی در برخی کشور های خارج هم مخاطبان بازدید کرده اند، حالا قاعدتا باید زمانی باشد که اسپانسر یا تهیه کننده های حرفه ای شمار را بپذیرند، اما نه. هیچ خبری اتفاق نیفتاد. و جالب اینکه من باید برای جلوگیری از فراموش شدن توسط مخاطبان، اثر بعدی را می ساختم. با خودم گفتم خوب اگر سه تای دیگر هم ساختم و دیده شد بعد آیا اتفاقی خواهد افتاد؟ همه این فکرها، این سیکل باطل و نا امیدی به خاطر اینکه « انگار بذری را در کویر برهوت کاشته ام» باعث شد کنار بکشم و از سال ۱۳۹۵ کاری نساختم. البته از این تصمیم، ناراحت هم نیستم و هنوز معتقدم حتی کسانی که به شهرت  می رسند و در این چرخه ی باطل به گردش مالی دست پیدا می کنند، باز در اثر هیچ و پوچ و خیلی راحت یک روز متوقف می شوند و همین است که به افسردگی های عمیق دچار می شوند. متأسفانه سیکل تولید موسیقی در کشور ما به شدت معیوب است و نواقص بسیاری دارد که هیچ ارتباطی اتفاقا به موضوع مجوز و این مسائل هم ندارد. موضوع اصلی به این بر می گردد که زیرساخت مناسب برای ایجاد گردش مالی یک گروه موزیسین وجود ندارد. وگرنه خیلی ها فقط دلشان می خواهد کار کنند و در فضای موسیقی، زیست کنند. همه موزیسین ها تمنای رسیدن به شهرت را ندارند. تأسف بزرگ اینجاست که این افراد که اتفاقا از هنرمندان خوب عرصه موسیقی هم هستند حتی نمی توانند در فضای موسیقی زیست عادی داشته باشند.

از فضای موسیقی گفتید، فضای شعر را در کشور چگونه می بینید؟

خوب فضای شعر خیلی متفاوت است. اول اینکه پول زیادی در آن نیست پس گرگها در اطرافش کمترند یا اگر گرگی هم باشد حرصش حداقل کمتر است. دوم اینکه فضای شعر، فضای تفکر است. یعنی باید در حالت منطقی اینگونه باشد. در حوزه شعر بحث اقتصادی تنها با فروش آثار و کتاب های شعر شاعران معنا پیدا می کند و خیلی راحت می توان کاری کرد که به اصطلاح دخلش به صرفش بیارزد. با همه این حرف ها اما موضوع شعر، بسیار ریشه ای و زیر ساختی است، چرا که با زبان سر و کار دارد و نوسازی و نوزایی زبان فارسی. بحث زبان فارسی و اهمیت زبان در دیگر زمینه ها، شعر را دارای یک جایگاه بسیار مهم، استراتژیک و اضطراری می کند. شخصا فکر میکنم مهم ترین هنر و شاخص فرهنگی کشور ما شعر است و بر اساس همین اهمیت هم باید در حاکمیت فرهنگی، وزن خودش را پیدا کند.

مسائلی هست در رابطه با اینکه چرا «زیرساخت شعر» و حتی در معنای عام تر، «زبان فارسی» مشکل پیدا کرده که برای این مجال طولانی است ، اما باید به طور جدی به این چرایی و پس از آن به چگونگی درمان اندیشید.

شما الان دارید تقریبا به ۴۰ سالگی می رسید، آیا به عنوان یک جوان راضی هستید از مسیری که طی کرده اید و چه پیشنهادی دارید برای دانشجویانی که می خواهند تازه این مسیر را طی کنند؟

۴۰ سالگی، عبارت زیبایی است و سن مهمی هم در عالم ادبیات و شعر هست. چرا که در تلاش بهینه، معمولا زبان شعر در ۴۰ سالگی به بلوغ می رسد. این سن را می توان در آثار شاعران بسیاری به لحاظ بلوغ و جا افتادگی زبان اثرشان بررسی کرد. بله من خیلی راضی هستم. اتفاقا شکست های خیلی سنگینی هم خورده ام به ویژه در موضوع موسیقی. اما الان که نگاه می کنم در مجموع راضی هستم چراکه نمی توانستم راهی جز این انتخاب کنم و یا بهتر بگویم نمی توانستم راهی بهتر از این انتخاب کنم.

پیشنهادم برای دانشجویان و رده های سنی زیر ۲۰ سال که می خواهند مسیر شعر و شاعر شدن را طی کنند این است که فقط کتاب بخوانند. به مطالعات جزئی یا موردی و مجازی بسنده نکنند. کتاب بخوانند و بنا را از پی، محکم پایه ریزی کنند. در موسیقی هم دقیقا همین پیشنهاد را دارم. ضمن گذراندن دوره های یادگیری ساز و آواز، مبانی تئوریک و آکادمیک موسیقی بسیار مهم است که باید سالها وقت گذاشت و در این خصوص مطالعه کرد.

دزپایان یک شعر و یک کلیپ از آثار این هنرمند رادر زیر میبینید: