یزدانشناسی هرمسی بر پایه پذیرش دو خدا که یکی بهفرمان دیگری است بنا شدهاست: اول، خدای متعال که وصفناپذیر و غیرقابل درک و منزّه از هر تشبیه است. او به هستی نمیپردازد و از آنچه درون آن است مطلع نیست؛ زیرا هستی و اندرونش با نقص احاطه شدهاست و این خدا از رابطه با آنچه ناقص است مُبرّاست. ازاینرو شناخت او بهوسیله تأمل در هستی و نظام آن یعنی از طریق عقل و حواس میسّر نیست. دوم خدای صانع که جهان را آفریده و در آن تجلّی مییابد و با تأمّل در جهان هستی ادراک میشود؛ ازاینرو گفته میشود که او همهجا هست و انسان به هر سوی بنگرد او را خواهد یافت و هر چیز دال بر وجود اوست
الهیات هرمسی
مهمترین منبع برای صورتبندی الهیات هرمسی، رساله نخست هرمتیکا، یعنی پویماندرس است. در این رساله که به شیوه مکالمه و گفتگو نگاشته شده، پویماندرس از جایگاه رفیعی برخوردار بوده، بهعنوان قادر متعال، عقل، خدای اول و معلّم هرمستریسمگیستوس معرفی شده است. (Scott,1993: 115/1)
جالب آنکه به لحاظ ریشهشناختی، این واژه به معنای «شبان آدمی» بوده (Kingsley, 1993: 3)، مترجم عربی هرمتیکا نیز از معادل «راعیالانسان» برای پویماندرس استفاده کرده است. (نک: مینارد، ۱۹۹۸: ۸۱)
خداشناسی هرمسی که با هستی شناسی آن پیوند وثیقی دارد، چندان پیچیده نیست؛ بر فراز جهان آفرینش و آسمان پرستاره، «خدای متعال» قرار دارد که از احاطه حواس و خرد بشری منزّه است.
در برابر آن، مادّه و دنیای مادّی است که شرّ مجسم و مجسمه شرّ است؛ بهگونهای که خداوند متعال را که خیر محض است، نسزد که کوچکترین رابطهای با آن داشته باشد.
وظیفه خلق این دنیای دنی از سوی خدای متعال، بر عهده «خدای صانع» است که شناسا و مُدرَک است و انسان توانایی شناخت آن را دارد.
عالَم تحتالقمر، متشکل و متأثّر از ستارگان هفتگانه است که هریک در برجی بهمانند حَلَقات دوّار قرار دارند.
آدمی نیز از جسم مادّی ناپاک که محل شرّ و معرض مرگ است بهعلاوۀ نفسی شریف که منبعث از عقل کلی است برآمده است.
نفس شریف انسان همواره با جنبۀ مادی آن در تنازع است؛ ازاینروست که الهه هرمس برای میانجیگری بین انسان و خدای متعال و هدایت او پای به عرصه وجود نهاده است.
شماری اندک از حکیمان و پاکان بهشرط تهذیب نفس، میتوانند راه وصول نفس به خداوند را بیابند. (Scott,1993: 115-133/1)
همچنان که مشهود است بر طبق متون هرمسی، جهان اساساً وجودی پست و بیارزش است:
«جهان، آفریده خداوند و درهرحال آفریده خدای اول نیست، زیرا خدای اول بینهایت فراتر از هرگونه ماده به سر میبرد، او در سرّ وجود خود پنهان است؛ ازاینرو انسان نمیتواند به دیدار خداوند نائل آید، مگر با گریختن از کیهان. انسان باید در این جهان مثل یک بیگانه رفتار کند.»(الیاده، ۱۳۹۴: ۲/۳۱۷)
بر پایه رساله پویماندرس که نقاوه و عصارهای از آن ذکر شد، خلاصه داستان تکوین جهان بدین گونه است که خدا/ پدر/ عقل متعال دوجنسیتی (نوس)، نخست صانعی را خلق میکند که جهان و سپس آنتروپوس، انسان/ فرزند ملکوتی را به وجود میآورد؛ انسان ملکوتی به قلمرو سفلی فرود میآید و در آنجا عشق او را فریب میدهد و او با طبیعت (فوزیس) یکی میشود و انسان خاکی را به وجود میآورد (نک: همان ).
آنچه از جهانبینی هرمسی در این مقال به کار ما میآید دو نکته بنیادین است؛
ثنویت خدا شناسانه و دوگانگی انسان شناسانه.
به دیگر سخن، از سویی «الهیات هرمسی با پذیرش دو خدا که یکی بهفرمان دیگری است تمیز داده میشود:
اول، خدای متعال که وصفناپذیر و غیرقابل درک و منزه از هر تشبیه با هر شیء دیگری از جهان است. او به هستی نمیپردازد و از هستی و آنچه درون آن است مطلع نیست و در حوزه علم او قرار نمیگیرد؛ زیرا هستی و اندرونش با نقص احاطهشده است و این خدا از رابطه با آنچه ناقص است مبراست. ازاینرو شناخت او بهوسیله تأمل در هستی و نظام آن یعنی از طریق عقل و حواس میسر نیست زیرا هستی دلالت بر او ندارد، دلسپرده او نیست و با او رابطه ندارد. دوم خدای صانع که جهان را آفرید بنابراین در آن تجلی مییابد و با تأمل در جهان هستی ادراک میشود؛ ازاینرو گفته میشود که او همهجاست و انسان به هر سوی بنگرد او را خواهد یافت و هر چیز دال بر وجود اوست»(الجابری، ۱۳۸۹: ۸-۲۶۷).
از سوی دیگر نیز مسأله دوگانگی نفس و بدن مطرح است؛ نهتنها در انسان بلکه در سرشت همهچیزهایی که از دونیمه نفس و بدن هستی یافتهاند. جهان نیز از این قاعده مستثنا نیست و اصل تناقض و کشمکش ازاینجا سرچشمه گرفته است ازاینرو میگویند: «خدا، خدای حقتعالی که همه او خیر و جمال است، همویی نیست که جهان را به شکل مستقیم آفریده است، چراکه آفرینش هرجومرج در شأن او نیست، او از همه اینها پاک و منزّه است و بر همه هستی، تعالی دارد و چون چنین است برای حل مشکل آفرینش میانجیهایی بین خدای متعال و جهان قرار میدهند که در رأس همه آنها خدای صانع آفریننده است.»(همو، ۱۳۹۴: ۲۶۸)
دوگانه باوری و شرک آشکاری که در متون هرمسی به چشم میخورد، شاید در بادی امر، غریب و دور از ذهن به نظر برسد؛ اما اگر در تاریخ ادیان، حتی ادیان توحیدی ابراهیمی (برای نمونه نک: آرمسترانگ، ۱۳۸۳:۲۲)، نگاهی از سر دقت و ژرفبینی بیافکنیم، شاید از غرابت آن کاسته شود.
باید توجه داشت که این مایه شرک جَلی که در هرمس گرایی منطوی است، با گذر قرون و اعصار و صورتبندیهای متنوعی که از این نوع الهیات بهوسیله ارباب ملل و نحل مختلف انجام پذیرفته، مختفی شده است؛ وگرنه وقتی دریکی از سرودهای ریگودا میخوانیم که: «در آغاز هیرانیا گاربها، هسته طلایی برخاست که شهریار (pati) جمله مخلوقات بود.
او این آسمان و زمین را استوار ساخت… او خدای خدایان است»(به نقل از شایگان، ۷۸/۱:۱۳۷۵) و از متألهان یونان باستان میشنویم که مفهوم یک خدای مطلق و خدایان بسیار، نظیر زئوس، آپولو، و هِرا اذهان این قوم را از دیرباز به خود مشغول کرده بوده است (نک: نتون، ۱۳۷۵: ۲۰) یا میبینیم که «اهورمزد عامل فعال و صانع است، اما او وجود را خلق نمیکند؛ وجود از زروان صادر شده و او تربیتکننده آن است در چهره عالم»(ابراهیمیدینانی، ۱۳۷۶: ۱/۳۱۸) و افلاطون نیز در رساله «تیمائوس» و «قوانین» از خدایان و خدای صانع (دمیورژ) سخن میگوید (برای تفصیل مطلب نک: کاپلستون، ۱۳۶۲: ۲۲۴-۲۰۸)، باید اذعان کنیم که دوگانگی از کهنترین باورهای دینی است؛ خدای واحد متعال در آسمان و پسر خدا در زمین ریشه تمامی دوگانگیهای بعدی است. (الیاده، ۱۳۷۲: ۷-۷۶)
ارسال دیدگاه