فلسفه اخلاق اسپینوزا- فلسفه غرب

اسپینوزا شاهزاده ی فلسفه – دکتر رحمان آدینه

اخلاق اسپینوزا اسپینوزا؛ فلسفه دکارتی را به کامل ترین نتایج منطقی آن رساند و یکپارچگی خاصی به تفکر فلسفی غرب بخشید، به گفته هولدین” به جای این که روح را به عنوان جوهر سوم در مقابل متناهی و نامتناهی پیش کشید، آن را به عنوان اینهمانی متناهی و نامتناهی در خدا معرفی می کند از […]

اخلاق اسپینوزا

اسپینوزا؛ فلسفه دکارتی را به کامل ترین نتایج منطقی آن رساند و یکپارچگی خاصی به تفکر فلسفی غرب بخشید، به گفته هولدین” به جای این که روح را به عنوان جوهر سوم در مقابل متناهی و نامتناهی پیش کشید، آن را به عنوان اینهمانی متناهی و نامتناهی در خدا معرفی می کند از این منظر او قطعا مدیون تفکر شرقی است.”
فلسفه و نظام فکری اسپینوزا، سهل الحصول است اما آنچه آن را مشکل می سازد، نتیجه محدودیت های روش فکری اوست که همانا روش هندسه اقلیدوسی است.
نظام فلسفی اسپینوزا همان نظام دکارتی است که به صورت حقیقت مطلق، عینیت یافته است. تصویر ساده نظام فکری اسپینوزا را می توان چنین رقم زد؛
حقیقت به سادگی همان جوهر واحدی است که صفات آن عبارتند از: فکر و بُعد و یا طبیعت و واقعیت؛ همین وحدت مطلق است و وحدت مطلق همان خداست.
اسپینوزا سعی در برانداختن تقابلها و ایجاد وحدت و آشتی بین آنهاست.
اسپینوزا در اثر اخلاق می گوید:
خدا موجودی مطلقا نامتناهی است یعنی جوهری که عبارت از صفات نامتناهی است که هر یک از این صفات، مبین ذات نامتناهی و سرمدی اوست.
او همانند دکارت دو صفت بُعد و فکر را به سان تمامیتی بیان کرد که مضمونی واحد دارند. اسپینوزا تصریح می کند که به طور متعارف فکر می کنیم می توانیم خدا را به تصور درآوریم و حال آنکه خدا، اندیشیدنی است و تصور او را محدود می سازد، تصور کردن خداوند هم چون یک شخصیت تحدید اوست، خدا نه فهم دارد و نه اراده، بلکه واجد صفت فکر است که در حالت فهم و اراده از آن بر می آید، همین گونه خدا واجد صفت بُعد است که حرکت و سکون از آن منتشی می شود و حالات نیز مخلوقند و نتیجه وجود خدا نه خود خدا.
فلسفه باروخ اسپینوزا در فرهنگ فلسفی و ادبی آلمان مورد توجه بوده است و اصحاب نهضت رمانتیک فلسفه، او را ذیل عنوان همه خدایی تفسیر کرده اند تا در پرتو چنین تفسیری چهره سنتی تفسیر الحادی ناپدید شود و جایی برای تفسیر موحدانه آن باز شود از این روی بود که نوالیس شاعر آلمانی قرن نوزدهم او را انسانی “سرمست خدا” معرفی کرد.
گوته نیز با توجه به بیان او در باب عشق عقلانی به خدا؛ اسپینوزا را اهل دیانت خواند.
هگل نیز او را به این جهت می ستود که به اثبات جوهر دست یازیده است،
اگر چه هگل، بسیار از اسپینوزا انتقاد کرده بود اما از او تاثیر فراوانی پذیرفته است، نظریه جوهر واحد اسپینوزا را اگر ضمیمه تفکر تاریخی هگل کنیم مثال مطلق هگل به دست می آید، مثالی که خود را در طبیعت، تاریخ، هنر و دین آشکار می سازد.
این فیلسوف مشهور هلندی با اصالت یهودی پرتقالی یکی از بزرگترین خردگرایان و جبرگرایان  فلسفه قرن هفدهم و زمینه ساز تفکر  عصر روشنگری بود،  اسپینوزا به واسطهٔ نگارش مهم‌ترین اثرش، اخلاقیات، که پس از مرگ او به چاپ رسید و در آن دوگانه انگاری دکارتی را به چالش می‌کشد، یکی از مهم‌ترین فیلسوفان تاریخ فلسفه غرب به‌شمار می‌رود.
  او در طول زندگی، جایزه‌ها، افتخارات و تدریس در مکان‌های صاحب‌نام را رد کرد.
فیلسوف نامدار هگل دربارهٔ او می نویسد:
«شما یا پیرو اسپینوزا هستید، یا اساساً فیلسوف نیستید.»
همچنین دستاوردهای فلسفی و شخصیت اخلاقی اسپینوزا زمینه‌ساز آن شد تا ژیل دلوز، او را «شاهزادهٔ فلسفه» بنامد.