نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
حرف های بی حجاب، درد های سرخ ، رنگ های کهربایی در کوچه ها جاریست
کسی مرگ نفس ها را نمی فهمد خانه ها آخرین پناه گنجشکان
مرگ با فرمول تدریجی چایی اش را حوصله می کند تا صبح
دلخوشی ، افسانه ای کمرنگ دورتر از تحول یک لبخند
عاقبت ریشه می زنم در قبر شاید رستن دوباره از خاک بوی آزادی را در کوچه ها زنده کند
بهاری که زرد شد و اندیشه ی عیدی که مرد همه از طلسم نااهلان است
#اسحاق صیدیان
بهاریه
از چهار حرف سال کدام یک بهار بود؟ خورشید می شوم و جهت آفتاب گردان ها را عوض می کنم آیینه به خواب هر که بیاید بی واسطه مفعول است
در گلوي كدام بهار نشسته اي؟ پرندهاي كه به بهانه ی سايهسار تو از بهار جا ماند پايان تمام پنجرهها را ميداند خورشيد به سينه ميسوزاند تا باغ در گلوگاه سوسن سبز بماند
سایه ی تو چه رنگ داشت وقتی بهار از كوچه گذشت؟
كدامين برف خجالت بهار را خواهد ديد؟ دستمال سرخت را تكان بده تا دوباره حروف نامت از سوري چهارشنبه ها رنگ بگيرد ما هيچ شباهتي به زمين نداريم از عقربه هاي آه كه بگذريم كلمات را گريه مي كنيم و نمي دانيم سيزده بر كدامين آس جمشيدي بخش پذير است همه ي را ه هاي عاشقانه را هاشور بزن تا حروف نامت را به هم گره بزنيم و سيزده را برداريم از بهاري كه پريد سي سا سو يعني هنوز ماه نقطه آخر شب بو هاست و سريا هفت سين تمام سفره ها
همیشه یک سین جلوتر از سرخی چهارشنبه هاست زنی که زیبایی اش در راه ماند
ماه در چشم ماهی سرخ است برف زمستان ندارد آیا بهار فرصت شکوفه به آفتاب گردان ها را خواهد داد؟
#سریا داودی حمله
تهیه و تنظيم :پروا پاچیده
دبیر شعر پارسی رسانه
این مطلب بدون برچسب می باشد.