فیلم شهدا اثر پاسکال لوژیه

براندازی سرمایه‌داری و ایمان کور

«این فیلم، یک فیلم دوست داشتنی و خوشایند نیست. حتی خود من از فیلم متنفرم.» پاسکال لوژیه

فیلم ترسناکِ کاملا تجربیِ پاسکال لوژیه یعنی شهدا (۲۰۰۸) سطح متقاعدکننده و انفجاری سرمایه‌داری را نشان می‌دهد که محدود به ماتریالیسم کلیسای کاتولیک، ژانر ساختارشکنانه پورنوی شکنجه و به‌آغوش کشیدن گسترده‌ی طعنه‌های پست‌مدرن ضد انسان‌گرایانه نیست. فیلم شهدا به آثار پازولینی، ماریو باوا، ژرژ باتای و دیگر هنرمندان مناقشه‌برانگیز، از جمله لوئیس بونوئل، پیوند می‌خورد. و به خصوص این فیلم، صحنه‌ی برش چشم در فیلم سگ آندلسی اثر بونوئل را به یاد می‌آورد. این صحنه به‌واسطه‌ی یک تجربه‌ی سینمایی تقریباً غیر قابل تحمل از وحشت که حتی بدبین‌ترین تماشاگر را از موضع برتری پست‌مدرن خود بیرون می‌کشد، به‌طور مستقیم با چشم‌اندازهای نفرت‌انگیز و صدای رنج‌آورِ درد به آن‌ها حمله می‌کند.

شهدا، تماشاگر را مسئول تقویت سرمایه‌داری نهادینه شده، به‌ویژه مذهب و به طور خاص‌تر، در بر گرفتن غیرعقلانی مرگ توسط مذهب، اصرار بر زندگی پس از مرگ، سوءاستفاده از زنان و وسواس همزمان آن با شهادت می‌کند. در کنار آن که فیلم انتقادی از تماشاگر فیلم ترسناک است، علاوه بر آن به خودی خود یک فیلم حیرت‌انگیز نیز می‌باشد.

در این‌جا خلاصه‌ای مختصر از داستان فیلم را برای کسانی که فیلم را ندیده‌اند، بازگو می‌کنم:

لوسی و آنا در دوران کودکی مورد آزار وحشیانه قرار گرفتند و به عنوان دوست با یکدیگر همراه شده‌اند. سال­ها بعد، لوسی خانواده‌ای را که فکر می‌کند از آ­ن‌ها سوءاستفاده کرده بودند، به قتل می‌رساند. آنا در پاک کردن آثار این کشتار به لوسی کمک می‌کند اما لوسی درنهایت خودکشی می‌کند. آنا در زیرزمین خانه یک سیاه‌چال پیچیده را کشف می‌کند. سپس یک گروه سیاه‌پوش از راه می‌رسند و آنا را در سیاه‌چال به زنجیر می­کشند، جایی که او بیش از حد تصور شکنجه می‌شود. “مادمازل”، پیرزن رهبر این فرقه، به آنا می‌گوید که گروه او در جستجوی شاهدی برای زندگی پس از مرگ هستند. آن‌ها معتقدند که تحمل رنج‌های بزرگ ممکن است به یک شهید اجازه دهد نگاهی گذرا به زندگی پس از مرگ داشته باشد. تاکنون زنان قربانی آن‌ها نتوانسته‌اند پاسخی را که به‌دنبالش بودند به آن‌ها بدهند. از آنا، بعد از تحمل رنج‌های فراوان و زنده ماندن، سوال می­شود که چه دیده است. او هم چیزی را در گوش مادمازل، نجوا می‌کند که باعث می‌شود پیرزن خود را بکشد.

پوچ‌گرای فیلم شهدا غیرممکن است که از ذهن بیرون رود و این تجربه‌ای متفاوت از سایر فیلم‌های ترسناک به‌اصطلاح اکستریم می­باشد. به گفته لوژیه، شهدا در جهانی وجود دارد «که مدت‌ها پیش، شر در آن پیروز شده است» جایی که مردم به‌واسطه‌ی سرمایه‌داری تعریف می‌­شوند و «وقت خود را صرف صدمه زدن به یکدیگر می‌کنند.» (رُز سلاوی). لوژیه خود بدبینی پست‌مدرن را به مثابه‌ی «شکست همه چیز» رد می‌کند که با الهام گرفتن از اصرار اچ.پی لاوکرفت -که وحشت را به عنوان ژانری که جامعه و تمدن را واژگون می‌­کند- و همچنین تجربه‌ی نخستین لوژیه از تماشای نسخه فیلم چیز محصول ۱۹۸۲ اثر جان کارپنتر (که لوژیه آن را یک شاهکار توصیف می‌کند)، فیلم شهدا نیز غالباً به‌طور نادرست به عنوان یکی دیگر از فیلم‌های پورنوی شکنجه قلمداد می‌شود و به‌ویژه در سایت‌ها، به عنوان فیلم ترسناکی پر از خون‌ریزی و فیلمی سادیسمی به‌حساب آمده و این‌گونه اغلب مورد تجلیل قرار می­گیرد.

در حقیقت، شهدا آشکارا چنین آثار و چنین فیلم‌های این ژانر ساده‌انگارانه را به چالش می‌کشد و با استفاده از تکنیک روایی جدید و افشای ریشه‌های سرمایه‌داری، زن‌ستیزی و فیلم‌های ترسناک، به‌نوعی جانشین آن‌ها می‌شود. در فیلم شهدا، یک فرقه‌ی فرانسوی از طبقه فوق‌العاده مدرن، که شاید نمایشی مترادف با کلیسای کاتولیک، زندگی خانوادگی بورژوازی سرمایه‌دار، پول، امتیاز و حتی خود صنعت فیلم‌سازی باشد، یک مکان زیرزمینی شبیه بیمارستان را در نمای خارجی یک خانه حومه‌ای معمولی شهر، با شکنجه‌هایی مربوط به تشریفات مذهبی به اسم خدا، اداره می‌کنند. این خانه، خانه‌ای است با روشنایی بسیار زیاد و طراحی مسطح، کاملاً در تضاد با استعاره‌های متداول سینمایی از قلعه‌های گوتیک، اتاق زیر شیروانی تاریک و مکان‌های همیشگی وحشت و خشونت در فیلم‌های ترسناک کلاسیک و مرسوم. در حقیقت مکانی پیش پا افتاده و کاملاً بی‌چهره است، اگر در خیابان از کنار آن بگذرید دوباره به سمتش برنمی‌گردید که نگاهش کنید.

به‌طور خلاصه، خانه متناسب با چشم‌انداز بورژوازی معاصر است. در یک حرکت نفس‌گیر، لوژیه بین تجارت سینمایی شکنجه و شکنجه‌ی آیینی روزمره‌ی فرقه‌ی حاضر در فیلم، توازن ایجاد می‌کند. در زیرزمین این خانه‌ی زیبا، جایی که شکنجه‌ها اتفاق می‌افتند، ما مجموعه‌ای عجیب و غریب از خیمه‌شب‌بازی چیزهایی شبیه پوستر فیلم را می‌بینیم که نشان‌دهنده‌ی پوسترهای فیلم‌های وحشتناک است. اما در واقع به جای پوسترهای فیلم، عکس‌هایی از رخدادهای معروف تاریخی درمورد شکنجه و قتل در آن‌جا نگهداری می‌شود که شاید تماشاگر را به دلیل اشتهای سیری‌ناپذیریش در امر خشونت، متهم می‌کند.

این یکی از درخشان‌ترین بخش‌های فیلم است -از این رو که پتانسیل ما را برای خندیدن، (یا لذت چشم‌چرانانه) از شکنجه‌ی بیش از حد که شاهد آن هستیم، تضعیف می‌کند. می‌توان گفت ما نیز شهید می‌شویم. این حرکت با یادآوری این موضوع که ما با خیال راحت نشسته‌ایم و فیلمی تخیلی را تماشا می‌کنیم، باز هم ما را تکان داده و شوکه می‌کند، رخدادهای واقعی شکنجه‌ی بسیار دردناک، آزار و اذیت آیینی و فرقه‌ای و قتل‌هایی که فتوای کلیسا بودند، ما را احاطه کرده و ما مسئول هستیم، دقیقاً به این دلیل مسئول هستیم که در این زمینه کاری نمی‌کنیم. لوژیه، سخنان ژان لوک گدار را در فیلم آخر هفته خاطرنشان می‌کند که می‌گوید «برای غلبه بر وحشت بورژوازی، ما هنوز هم به وحشت بیشتری نیاز داریم.»

به لحاظ سبک‌شناسی، لوژیه ویرایش و تدوین پر زرق و برق و فیلمبرداری به سبک CSI که به منظور درگیر کردن مصنوعی تماشاگر در یک موقعیت سادیستی طراحی شده را رد می‌کند. همچنین استفاده‌ی بسیار زیاد از نماهای اول شخص (نمای نقطه نظر یا POV) از دیدگاه قربانی را منع می‌کند. شهدا در بیشتر موارد، با استفاده از فیلمبرداری طولانی مدت به سبک واقعی سینما و با استفاده از لانگ‌شات و واید شات (نماهای عریض)، به‌طور مستقیم به تماشاگران خیره می‌شود و ما را با شركت در تولید ترس به‌واسطه‌ی دیدن فیلم شهدا، شریک می‌كند.

دقیقاً نکته این است که شهدا به هیچ وجه تجربه‌ی لذت‌بخشی نیست. لوژیه فقط به قدرت زودگذر رابطه‌ی عاشقانه بین دو زن قربانی اعتقاد دارد، اما حتی این رابطه نیز به‌خاطر صدمه و آسیب ماتریالیسم تاریخی محکوم به فنا است. شهدا همه قراردادها را واژگون می‌کند تا آشکار کند که چگونه نهادهای قدرت، امیال بنیادین انسان را نابود می‌کنند. این فساد، معنای حیات، زندگی کردن و لذت را از بین می‌برد و سفری به سوی مرگ را جایگزین آن‌ها می‌کند – تلاشی بی‌معنی برای قدرت، پول و زندگی پس از مرگ. در مصاحبه‌ها، لوژیه اغلب از روابط انسانی به‌مثابه‌ی خرده‌‌ریزه‌های شکسته‌شده‌ توسط سرمایه‌داری بی‌رحم و فاتح، صحبت می‌کند که «بیشتر از بشریت، توسط بازار هدایت می‌شود.»

هیولاها در فیلم شهدا نه گوتیک، نه چندش‌آور و نه تخیلی که انسان‌هایی عادی‌اند درست شبیه به مخاطبان فیلم. آن‌ها هوشمندانه لباس پوشید‌ه‌اند، با ادب صحبت می‌کنند و یک سازمان شیکِ وحشتناک که با یک‌نواختی حومه‌ی شهر آمیخته شده را به نمایش می‌گذارند. رفتار نابه‌هنجار آن‌ها عمدتاً از دید عموم مردم پنهان مانده و محدود به زیرزمین خانه‌ی زیبا و جذابشان می‌شود. اما مهمتر از همه، من فکر می‌کنم شهدا با استفاده از امور روزمره، به‌شدت پیشنهاد می‌کند که شکنجه در بیشتر خانه‌ها، خانواده‌ها و موسساتی که سرمایه را نگه می‌دارند، به‌طور روزمره ادامه دارد: مواردی چون مردسالاری، کلیسا، قانون، ارتش و جامعه. لوژیه مراقب است که سوءاستفاده‌های تشریفاتی را تقریباً تا حد روزمرگی و حوصله سر بر بودن پیش پا افتاده ارائه دهد. شکنجه‌گران مثل کارگران یا دلالان سهام مک‌دونالد و به اندازه‌ی آن‌ها خسته شده‌اند. رفتار آنها سرد، کسل‌کننده، عادی و یادآور شکنجه‌های سیستماتیک نازی‌ها و تفتیش عقاید است. لوژیه اغلب تأکید می‌کند که شهدا از پورنوی شکنجه و سایر اشکال سینمای وحشت، بسیار فاصله دارد. همان‌طور که او به مجله یون می‌گوید:

«شکنجه‌ی پورنو دیگر مرده است. این فقط یک کلمه است که توسط روزنامه‌نگاران دل‌زده اختراع شده… بعد از اینکه وس کریون با فیلم جیغ همه چیز را کشت، ما ۱۰ سال با فیلم ترسناک‌های خنده‌دار زندگی کردیم. من از این متنفر بودم. من تنها نبودم. موج جدیدی که بازگشت پورنوی شکنجه نام داشت. هر چند بی‌معنی است… من کارم را بسیار متفاوت می‌دانم. من آمریکایی نیستم، فرانسوی هستم و حساسیت‌های من بسیار متفاوت است. من علاقه‌مند به استفاده از تصاویر پورنوی شکنجه و تبدیل آن به چیز دیگری بودم. بله، این امر تکان‌دهنده است، اما هنوز هم برای مخاطبان سینمای وحشت، نگران کننده می‌باشد .
همان‌طور که دیوید استریت نتیجه‌گیری می‌کند، شهدا «به عنوان اولین عضو و بنیان‌گذار ژانری که تاکنون ناشناخته بوده، شایسته تقدیر است.»

تا آن‌جایی که به این فرقه مربوط می‌شود، خشونتی که آن‌ها بر قربانیان خود وارد می‌کنند درست به اندازه‌ی خرید مواد غذایی، عادی مجسوب می‌شود، آن‌ها از اعمال خود رضایتی سادیستی به دست نمی‌آورند و هیچ سخنرانی یا توجیه شومی قبل از هر عمل شکنجه یا پس از آن وجود ندارد. همچنین جالب است بدانید که این در این فیلم هیچ نوعی از سوءاستفاده جنسی وجود ندارد. وقتی از لوژیه سوال شد که چه چیزی فرقه را هدایت می‌کند، او پاسخ داد:

«ترس از مرگ و دانستن راز آخرت. این چیزی است که می‌تواند در زندگی واقعی رخ دهد. منظورم این است که، می‌دانید… وقتی جامعه کاملاً تحت تأثیر قدرت پول باشد، همه چیز ممکن است. همه چیز مجاز می‌شود… بدتر از این نیست که به آسیا بروید و دخل برخی را بیاورید… می‌دانید… چون توانایی پرداخت مالی آن را دارید. از آنجا که [سرمایه داری] … تمام تابوهای قدرت پول را می‌شکند، بسیار ممکن است که روزی برخی از افراد با پول زیاد سعی کنند آخرین چیزی را که همه‌ی ما را برابر می‌کند، یعنی مرگ، را نابود کند. این حرف من یک ایده است و شاید یک ایده‌ی شاعرانه باشد، اما ارتباط زیادی با دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، دارد.»

اگرچه لوژیه برخی ابهامات را مجاز می‌داند، اما در نهایت به نظر من آشکار و واضح است که هیچ زندگی پس از مرگی، هیچ اتحادی با خدا و هیچ صعودی به آسمان برای قربانی نهایی در شهدا وجود ندارد، حتی با وجود این که شهدا تصاویری نمادین از شهادت زنان را به ذهن متبادر می‌کند -مانند مجسمه برنینی، خلسه‌ی سنت ترزا در سال ۱۶۵۲، یا فیلم کارل تئودور درایر یعنی مصائب ژاندارک(۱۹۲۸).

پس شایان ذکر است که خود لوژیه با مذهب کاتولیک بزرگ شده، اما با این حال اظهار می‌کند که دیگر «اعتقادی به مذهب ندارد» و در ادامه اضافه می‌کند: «من همه چیز را در مورد فداکاری، گناهکاری و خلسه‌ی رنج می‌دانم.» او اکنون از تربیت کاتولیک خود پشیمان است، چرا که «بدون این مزخرفات، من شخصی ساکت و آرام‌تر خواهم بود.» تحقیر آشکار لوژیه نسبت به کلیسا و سرمایه‌داری شاید تنها با توانایی او در گرفتن کلنگ دوسر به طرف سیاست فیلم‌های ترسناک و مخاطبان آن‌ها برابر باشد. همان‌طور که کریستوفر شارت به طور ماهرانه‌ای در مقاله‌ی «مسئله‌ی ارّه» توضیح می‌دهد: در «پورنوی شکنجه و محافظه‌کاری در فیلم‌های ترسناک معاصر، وحشت، حق زیادی را نسبت به سیاست محافظه‌کاری ایجاد می‌کند.» شهدا پاسخی سیاسی برای مشکلی است که در مقاله‌ی شارت به آن اشاره شده و تعمداً و با احتیاط جایگاه فیلم ترسناک را به موضع قبلی خود نسبت به وضع موجود برمی‌گرداند.

برخی از منتقدان، شهدا را به ژانر فیلم‌هایی نسبت می‌دهند که جنبش افراط‌گرایی جدید فرانسه لقب گرفته است. لوژیه این ایده را که فیلم او شبیه فیلم‌های به اصطلاح این جنبش است و همچنین این تصور را که حتی چنین جنبشی وجود دارد، کاملاً رد می‌کند. همان‌طور که لوژیه کاملاً واضح می‌گوید، هدف او «گسست، شوک و ایجاد شکاف در اطمینان مخاطب» است. اما جالب این است که لوژیه اعتراف می‌کند که هنوز ایمان دارد، او به قدرت رستگاری خودِ سینما ایمان دارد که می‌تواند، «بدترین وضعیت بشر را گرفته و آن را به هنر، به زیبایی تبدیل کند.»

ترجمه:معین رسولی