تاریخ شکل گیری ایران

تاریخ شکل گیری ایران قسمت بیست و چهارم-“طلوع و افول سلسله ساسانیان”

در اینجا دوباره عبارات آمیانوس را نقل می کنیم: عاقبت، ادوات، محاصره راست را...

 

طلوع و افول سلسله ساسانیان؛

 

در اینجا دوباره عبارات آمیانوس را نقل می کنیم: عاقبت، ادوات، محاصره راست را زدند لیکن وقفه ای در مبارزه حاصل نشد. زیرا پادشاه ایرانیان که عمدتاً مجبور نیست در جنگ شرکت جوید، بقدری از این همه حوادث متغیر شده بود که کاری بی سابقه انجام داد. یعنی خود را مانند یک سرباز ساده در جنگ انداخت، اما چون جمعیت کثیری همه جا او را برای محافظت احاطه می کرد به آسانی از دور شناخته می شد.

در همین حال، بارانی از تیر و زوبین متوجه او گشت. بسیاری از سربازان وی از پا درآمدند. اما او خود از آنجا بیرون تاخته، از صفی به صف دیگر می شتافت و این امر تا غروب آن روز ادامه داشت بدون اینکه شاه را از منظره دهشتناک کشتگان و مجروحان وحشتی دست دهد. آنگاه فقط به لشکر اجازه داد که کمی استراحت کند.

باری شب، جریان جنگ را قطع کرد اما هنوز آفتاب بالا نیامده بود که شاهنشاه از شدت خشم مجدداً لشکر را به جنگ روانه کرد تا مگر به مقصود و آرزوی خود نائل آید.

همچنان که گفتیم ادوات، محاصره را با آتش تباه کرده بودند و از فراز صف های حمله که نزدیکترین نقطه به حصار بود بر ما هجوم می آوردند. یاران ما نیز در داخل شهر تا آنجا که امکان داشت بام های حمله بسیار خوب و دقیقی بنا نمودند و در آن موقع سخت،

چنان مقاومت و ایستادگی کردند که قوت آنان با نیروی دشمن کاملاً برابری کرد. این جنگ خونین مدتی بی نتیجه ماند و هیچکس نمی گذاشت که ترسِ مرگ در شوق او برای دفاع تزلزلی بوجود آورد. جنگ به منتهای شدت بود که حادثه ای گریزناپذیر سرنوشت طرفین را معین کرد، یعنی بام ما که آنقدر برای ساختن آن جد و جهد کرده بودیم مثل این که زلزله ای واقع شده باشد ویران گردید و بدین طریق فاصله ای که بین حصار و صف حمله دشمنان در خارج بود پر شد، چنانکه گویی جاده ای ساخته یا پلی بر آن استوار کرده اند. دشمنان معبری یافتند که هیچ مانعی در مقابل آن نبود.‌ غالب سربازان خرد شده یا بقدری بر اثر خرابی بام کوفته و خسته شده بودند که قدرت عمل از آنان سلب شده بود معذالک از همه طرف برای مقابله با این خطر ناگهانی شتافتند. همین عجله مانع کار شد و هر کس دیگری را از پیشرفت باز می داشت. از طرفی، به سبب این پیشآمد بر تهور دشمن افزوده شد. به فرمان شاه تمام قوای لشکر پیش رفتند، کار به جنگ با شمشیر کشید و در این کشتار عظیم، سیل خون از طرفین جاری شد و خندق ها از کثرت اجساد انباشته گشت. راهی پهن تر در مقابل قوای دشمن باز شد و خصم تمام شهر را فراگرفت و بدین طریق هر نوع امید دفاع یا فرار از ما سلب گردید.

مردمان مسلح و کسانی که اسلحه نداشتند بدون امتیاز، زن و مرد مثل چهارپایان قتل عام شدند.

مولف در پایان این حکایات به نقل تفصیلات فرار خود میپردازد که به همراهی دو تن از هموطنانش در تاریکی شب صورت گرفت. پس از این که به تعقیب یک عده از سواره نظام رومی پرداخته بودند، دور شدند و از کوه ها عبور کرده، عاقبت به شهر ملیتن (Melitene) در ارمنستان صغیر رسیدند و از آنجا با یک افسر رومی راه افتاده و به انطاکیه مراجعت کردند.

از میان پادشاهان ساسانی عهداول “شاپور دوم” تنها کسی است که منابع موجود اجازه تحقیق در خصائص شخصی او را میدهد. آمیانوس با این که طبیعتاً از دشمن خطرناک دولت روم متنفر بوده، در روایت خود نتوانسته است از ذکر جلال و شکوه و دلیری شخص شاپور خودداری کند. شاهنشاه قدی رشید داشته و از ملتزمان خود یک سر و گردن بلندتر بوده است. هم در محاصره بزبده (Bezabde)، بیت زبده (Beth zabde) و هم در محاصره آمیدا با کمال دلیری به خندق نزدیک شد و بدون اینکه از گلوله منجنیق و باران تیر حذر کند حوالی قلعه را به دقت ملاحظه کرد.

آنچه شاپور را وادار به تعقیب و آزار عیسویان ایران نمود ملاحظات سیاسی بود نه تعصب دینی. کتاب سریانی که مخصوص شرح حال سنت اوژن (Saint eugene) است حکایت می کند که شاپور میل به دیدن این عابد مسیحی کرد و به او احترام گذاشت و اوژن یکی از دو پسر شاه را که صرع داشت علاج کرد. هر چند کتاب شرح حال اوژن چندان معتبر نیست اما کتب ترجمه حال قدیسان سریانی شامل نکات دیگری هم هست که ظاهراً بعضی از روایات باستانی را نقل کرده و نشان می دهد که شاپور احساسات خصومت آمیزی نسبت به عیسویان نداشته است. معذالک عداوت نهانی که عیسویان ایران نسبت به این کشور داشتند خطری دائمی محسوب می شد، خاصه پس از آنکه قصران روم صلیب برداشته و آن را علامت خود ساختند. پس آنگاه شاپور بر ضد دشمن خانگی بدون هیچ اغماضی اقدام کرد و زجر عیسویان تا آخر سلطنت طولانی او دوام یافت.

 

ادامه دارد….

نویسنده : ی،صفایی