هرمز فرهادی بابادی شاعر کوهرنگی

شاعران عصر ما با زانا کوردستانی – هرمز فرهادی

هرمز فرهادی بابادی، زاده‌ی دی ۱۳۲۶ در روستای قانی‌آباد کوهرنگ...

استاد “هرمز فرهادی بابادی“، فرزند “عزیزالله”، از شاعران معاصر، زاده‌ی دی ماه سال ۱۳۲۶ خورشیدی در روستای قانی‌آباد کوهرنگ و اکنون ساکن اهواز و پیمانکار راه و ساختمان می‌باشد.
ایشان تحصیلات خود را تا سطح دیپلم در مسجدسلیمان گذراند و فوق‌دیپلم خود را در رشته‌ی نقشه‌برداری راه و ساختمان از اصفهان اخذ نمود.
او فعالیت‌های ادبی خود را در دوره دبیرستان و با مطبوعات آغاز نمود و قالب شعری غزل و شعر سپید را دست‌مایه‌ی کار خود قرار داده است.


کتاب‌‌شناسی:
– درگاه عشق
– پر سیمرغ سیاه
– خانه‌ام در افق فاصله‌هاست
– کتاب پای صحبت سیبی که سرخ بود و حسود – نشر پیام علوی – ۱۳۸۴
– و بعد از نخستین سلام و سکوت – نشر پیام علوی – ۱۳۸۴
– آموخته‌ام که هیچ اندوهی کوچک نیست – نشر هرمز – ۱۳۹۸
– به سایه‌ام که تکیه می‌دهم شانه‌هایم سیاه می‌شود – نشر هرمز – ۱۳۹۸
– شانه‌ات میوه ناچیده انگشت من است – نشر هرمز – ۱۳۹۹
– جان پدر کجاستی؟! (مجموعه شعر شاعران پارسی‌زبان درباره حمله تروریستی به مدرسه سیدالشهدا درمنطقه دشت برچی کابل در سوگ کشتار بی‌رحمانه دخترکان مظلوم افغان) – ناشر: صریر (وابسته به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس) – ۱۴۰۰
و…

نمونه‌ی شعر:
(۱)
[یاس‌های پا به ماه…؟]
تا کلاف سایه‌ام
در باد
می‌پیچد به هم
با جنون ساده‌ام در باد خواهم زد قدم
وقتی از آیینه می‌پرسم جنون عشق چیست؟
می‌نهد انگشت را بر روی لب‌های خودم
می‌نویسم بر کبودی‌های ناپیدای سیب:
می‌شود بی‌عشق
_ حتی _
شانه‌های کوه،
خم

شوق یک ناباوری اما دوباره می‌دهد
مردم چشم مرا بر آب و بر آتش قسم
خواب می‌بینم جهان در چشم من چرخیده است
چین پیشانی به روی مهر دنیا می‌نهم

یک غزل
_ از جنس یک دلشوره،
می‌آید،
مرا _
می‌برد تا یاس‌های پا به ماه غم
قاب عکس آسمان بر شانه‌ام آویخته‌ست
طرح تقدیر مرا چشم که خواهد زد رقم؟

سوزنستانی به ظهرستان چشمم جاری است
می‌روم با زخم بر پای پیاده، لاجرم
آه… می‌دانم تسلی را به پایان می‌برد
کاسه‌ی آبی که خالی می‌شود پشت سرم
***
بعد من
_ شاید علمدار غزل _
آیا کسی
سینه خواهد زد به زیر سایه‌های این علم؟

(۲)
چرخان چشم خویش
چهار خاتون
بر غروب سپیده و کوثر
و ماه
استوانه‌ای است
که جهان را بنفش می‌بیند
آه
دو سنگ آسیابند
آسمان و زمین
بر تکلّم گندمی که من باشم
و سایه‌ام
امتداد سنگینی
که شانه‌های خاک را رنج می‌دهد
تلنگر کدامین فصل
ذوالفقار خواب را آشفته خواهد کرد؟
که آسمان و من و زمین
چرخان خواب خویش
***
آنک
نجابت یاس را
ـ شبیخون داس‌ها ـ
پهلو شکسته است
و باد
خمیده می‌گذرد
چگونه عشق
حرفی از نام کسی را به ارث نبرده است
که آسمان را
در چرخ چشم‌ها دارد
و زمین را
در شرم پلک‌ها
***
بانوی ابر و صبر
شگفت نیست که کوتاهی عمرت
بر کلاف هیجده آه
گره خورده است!
که سهمت از کتاب خدا هم
تلاوت سه آیه‌ی کوتاه است.

(۳)
آخرین شعر سپیدم را
غزل خواهم سرود
یک غزل در قالب
بحر رمل
خواهم سرود

فرصتی وقتی ندارم شعر را
کامل کنم
چند بیتی از غزل را
– لااقل –
خواهم سرود

شوکران قهوه‌ی تلخ قجر
نوشیده‌ام
زهر فنجان تعارف را
عسل خواهم سرود

بازتاب چشم روباهی‌ست در اندیشه‌ام
از فریب چشم روباه دغل
خواهم سرود

طالع پیشانی‌ام وقتی
قمر در عقرب است
کورسوی سرنوشتم را زحل
خواهم سرود

ژرفنایی طول راه عشق را سد کرده است
در گذرگاه سفر از این گسل
خواهم‌ سرود

مقصد صعب‌العبور راه را پیموده‌ام
از بلندای کتل
پشت کتل
خواهم سرود

سنگ فرش صحن قلبم
سجده‌گاه حسرت‌ست
شعر ناب مرگ را
در این محل
خواهم سرود

تا که در آیینه‌ی دنیا بمانم برقرار
خویش را
در سایه‌ی
ضرب‌المثل
خواهم سرود

 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی

دبیر سرویس شاعران عصر ما