نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
استاد “عزیز آقایانی” شاعر و نویسندهی و کاریکلماتوریست ایرانی، زادهی سال ۱۳۳۴ خورشیدی، در کرمانشاه است.
▪کتابشناسی: – من و اقاقی و بچههای بنبست – نشر رافا (شامل ۸۳ شعر سپید) – مرگی کوچک لای کتاب – نشر رافا (شامل ۱۴۵ شعر سپید) – سیگاری کنج لب اسطوره (مجموعه داستان، حاوی ۶۹ داستان کوتاه) – میخی به تابوت – انتشارات سرانه (مجموعه ۸۶ داستان کوتاه) – نعره میکشم پس هستم (مجموعه شعر) – هویت در دست تعمیر – انتشارات سرانه و…
▪نمونهی شعر: (۱) برادری در آفریقا دارم سیاه پوست بت پرست خواهری در آمریکا سرخ پوست و مسیحی مادری در چین چشم بادامی بودایی پدری در اروپا سفید لاییک خودم هم دورگهای مسلمان و آسیاییام. بیایید آهنگ ملایمی گوش کنیم و لبی هم تر کنیم زمین کوچکتر از خرده فرهنگهاست.
(۲) باور میکنم که غزال رعنا با پای خودش به کنام شیر میرود و باور میکنم که درخت خودش در مسیر باد تکان میخورد و شما که از سفر تجربه آمدهاید باور میکنید که شاعران خشمشان رعد است فقط از برخورد ساده دو ابر میآید فقط از برخورد ساده دو ابر.
(۳) کودکیهایم را در باغچه کاشتهـام بهار که بیاید جوانه که بزنم آخر پاییز سالهای عمرم را میشمارم یک سال بزرگتر شدهام
در خواب سه ماهه زمستانه میان باغچه خرناس میکشم در خواب سه ماهه زمستانه آواز هیچ پرندهای بیدارم نمیکند!.
(۴) صبح یعنی اهل نفس برخیزید خورشید منتظر است.
(۵) اقاقی من ملتی را میشناسم که به اندازه یک موریانه اعتراض نمیکند اقاقی ملای روم آمده است هر شعلهای را با ترفندی خاموشاش میکند.
▪نمونهی کاریکلماتور: * آنقدر بد حسابم که خودم به خودم نسیه نمیدهم. * عروس دریایی، بدون لباس به خانهی بخت رفت! * تاريخ کمجنبه به خواستگارش ميگويد قصد ادامه تحصيل دارد. * اداره ارشاد قيچياش را در مجمع تشخيص مصلحت نظام تيز ميکند. * تابوت گربه کشته شده روي دوش سگ به گورستان ميرود. * دستي که از غيب آمده بود روي شانهام زد تا توهمام را بيشتر کند. * خدا را گم کرده بود براي يافتناش به روزنامه آگهي داد. * پرندگاني که در آسمان پرواز ميکنند هراسي از جنگندههاي شکاري ندارند. * داسي که آرزوي جوانهزدن داشت با حسرت مزرعه گندم را نگاه ميکرد. * چشماش را بينا کرد کار ابرويش نصفهکاره ماند. * فيلسوفي که مرگ را زيبا ميبيند شعار زندهباد دشمن ميدهد. * گوسفندها گرگ شدند برههاي خودشان را خوردند. * هيچ شانهاي سرم را مثل شانه خودم تحمل نخواهد کرد. * حق با من بود در رستوران دانگاش را نداد رهايش کردم. * هرگاه دلم ميگيرد با اداره رفع دلتنگيها تماس ميگيرم. * با شکوفهدادن درخت شاخهاي خشک در انتظار دستي بود که آن را بشکند. * برای خریدن ابرویش وام گرفت. * با خروپف مردی کارتن خواب، اغنیا خواب زده نمیشوند. * برای زنده بودن مجبور بود روزی چند بار بمیرد. * آدم گرسنه هرچه غم بخورد سیر نمیشود. * به پیری سرزمینی که شعورش را از دست داده خو گرفتهام.
گردآوری و نگارش: #زانا_کوردستانی دبیر سرویس شاعران عصر ما
این مطلب بدون برچسب می باشد.