نقد و بررسی

می خواهم ” قلم به لفظ تو …” بنویسم و بگویم :”نقد و بررسی کتاب برزو گوران به قلم استاد فیض شریفی ا

می خواهم " قلم به لفظ تو ..." بنویسم و بگویم :"...

دفتر شعر ” قلم به لفظ تو …”
برزو گوران
نشر : فصل پنجم ، ۱۴۰۱

می خواهم ” قلم به لفظ تو …” بنویسم و بگویم :”

همیشه جای تو خالی است
آن قدر جای تو خالی ست
که خیال می کنم
هرجا که نباشی
آن جا خلوت است
آن جا خالی است
حتی در انبوه پیاده روها
در ازدحام خیابان ها
در همهمه ی شور یا شیون
در شرجی ساحل ها و آدم ها
آن قدر جای تو خالی ست
که چشم هایم از تماشا تهی شده باشد .”
( ص ، ۵۵ )

برزو گوران مثل شاملو به جای همه‌ ی گمشدگان و نومیدان در این دفتر می گرید .
دیری ست که از دهه‌ی هفتاد به این سو هرکس از خودش می گوید .از زبانیت، از تکنیک و از روایت های منشق شده و لحن های متفاوت و از براندازی دال و مدلول می گويد . هایکو می گويد و کم تر خودش را
از دردهای جانکاه جامعه و رنج های مشترک ، سخن می گوید .
گوران به جای همه سخن می گوید .
شاملو می گويد:”

ای لعنت ابليس بر تو بامداد پرتلبیس باد
می بینی که نیام پر تکلف نام آوری دغل کارانه ات
حتا
از شمشیر چوبین کودکان حلب آباد
نیز ، بی بهره تر است …”
برزو گوران مثل شاملو در این دفتر رسالتی عظیم تر و بالاتر از تلاش پر وسواس گزينش الفاظی هرچه فاخرتر برای شعر قائل است و قلم به لفظ تو ( انسان و جامعه ) می گويد:”
شعرت همین جوری ساده است :”

دوست دارم یک بار برای یک شب بخوابم
و به خوابم بامداد بیاید
باران باریده باشد
تو آمده باشی
و من دیگر. بیدار نشوم .”

( ص ۱۲ )

چه قدر راحت ، چقدر سخی و مهربان شعر می سراید ، چقدر سخی و مهربان و شسته رفته شعرش ر به قول بلینسکی ” هنر امر اجتماعی اما با خدمت به خود در خدمت جامعه ” بازگو می کند .

کلام بزودی گوران، شفاف چون آب جاری می شود و سخت می شود و ارتقاء می یابد ، ممتنع می شود .
شعر تغزلی گوران در او غوطه می خورد ، هنری می شود و به مرحله جهانشمولی ارتقاء می یابد

” منتظرترین روشنای این تاریکی …به بامی که زمینش را ، از زیر پایت، پایم ربوده اند …”

باور کن
نه تفنگی بر دوش دارم
نه جوشنی برتن
نه حتی
یکی سنگ بر کف …”

جهانشمولی محتوای شاعرانه و هنری شاعر توسعه‌ می یابد ، اجتماعی می شود و صدای انسان را در انزوای شعر به گوش خواننده می رساند :”

باور کن
آن قدر چشم هایم تلخ است
که آفتاب خاوران در آن غروب کرده است …

تو پیش از بامداد
به چشم های ستاره سرمه کشیده ای .
تو نارنج زارانی هستی که هنوز از بشارت بنفشه در برف می گویند
از شکفتن خورشید در نیمه شب …
این را تنها من نمی گویم
دریای به مد آمده نیز می داند / می دانست .
تو جا به جا
جغرافیای گمگشتگی را گشته ای / می گردی
تا نان را در اوراق ترانه‌ ببینی .
تو از ضمیر ” ما ”
و تکه‌ های پیراهنی که روی دست باد مانده است .
آفتاب را به یکی دستت داده اند
و ماه را به دست دیگرت
مرا به سلسله ای از سياهی سپرده اند …
می خواستم بگویم
…مگر چه می شد اگر آفتاب می آمد ؟
آسمان می آمد
چه می شد ؟ آیا آسمان تنها برای پرپر زدن است
چه زیر سايه ی شاهین
چه بالای کمین گربه ها
آشيانه که نباشد
آسمان تنها برای پرپر زدن است ؟

این که آیا از دور
همه آبی می آمدند
و سرخ می گفتند
بی آن که
نشانی
سنگی
گوری
گاهی که فاصله منشور فراموشی می شود
و درد
پشت گورخانه ها خيمه زده است و
تو روی صورت تاريکی
چراغ می کشی
عجيب نیست اگر در کوچه های غريب گم شده ام
وقتی زمین خالی از تو می شود
خالی از ما
خالی از صراحت بی پروا
عجيب نیست اگر
به ماه تیر
باران ببارد
و با کفش‌های تابستانی
پرسه در سال های هراس بزنم
با مادرانی که مویه زاران را درو می کنند
عجيب نیست اگر
لبانم لوت تشنه شود …

ما می میریم تا رؤیاها زندگی کنند .”

در شعر گوران عاطفه و حس تپنده و انديشه، وزن ، آهنگ شعر و صداها ، خطوط و رنگ ها تفکیک نمی شوند و انسان ، تاریخ و کلیت اجتماعی ما جدا نمی شوند ، اینها درونی می شوند و تصویر ها حافظ یک ساخت و بافت درونی می شوند و بسط می یابند .
نیما می گوید :
” با تنم طوفان رفته است ” .
در تن شاعر همه‌ ی این ” این “میم ” ها ، ” ما ” می شون د جامعه می شوند ، تاریخ می شوند ، تصویر عام می شوند .تم انتظار می شوند :”

می خواهم آفتاب را به دهان بگیرم
و جراحت اعصار را به سینه ام
هنوز از جنوبی ترین یال های شمال
بوی ببرهای عاشق می آید .”

( ص، ۸۴ )

آدرنو ضرورت از ” شنيده شدن صدای انسان در انزوای شعر ” سخن می گوید .او برتاب شورها و هیجان ها و تجربه های فردی به اثر هنری را چنین تشریح می کند :” رابطه ی متن شاعرانه و اجتماع باید حواس را به ژرفنای اثر هنری راهبر شود و نباید حواس را از اثر هنری دور کند .”
گوران ساده ترین ژرف انديشی را به طرزی هنری اونیورسالیته ” یا جهان‌شمول ” می کند و به شعرش فرم می دهد :”

رفتن
دشواری درخت است

ماندن
دشواری رود
کاستن
دشواری کوه
و …
بی با تو بودن
دشواری من .”

( ص، ۴۸ )

شعر برزو گوران مجموعه ای است از واژگان، تصویرها، ریتم و موسیقی که در یک شکل مشخص و معين با یکدیگر ترکيب شده اند و معنای و حس خاصی را در مخاطب بر می انگیزاند . #فیض شریفی