نقد و بررسی

نقد داستان های “رامک تابنده”به قلم “استاد فیض شریفی”

رامک تابنده مثل هدایت و چوبک بی مقدمه به متن وارد می شود :" به روال هر روز از خواب بیدار شد ،و روی صفحه های تلفن همراهش نگاهی انداخت...

داستان های رامک تابنده
( آبانسا و رؤیای تو )

رامک تابنده مثل هدایت و چوبک بی مقدمه به متن وارد می شود :”
به روال هر روز از خواب بیدار شد ،و روی صفحه های تلفن همراهش نگاهی انداخت ، مثل همیشه پیام های تکراری، پست های بدون مخاطب و بی احساسی که تمامی نداشت و جریانی از روزمرگی يکنواخت زندگی . احساس می کرد که دنیایش به طرز عجیبی رباطی و بی رنگ شده و این تکرار ناهمگون مکررات روحش را خش انداخته…”
( داستان زندگی زیباست )
رامک تابنده پشت تشبیهات و استعاره ها پنهان نمی شود ، گل آلود نمی شود که عميق نشان داده شود ، ساده ، عاشقانه و صمیمانه بر بوم نقش می زند ، شاعرانه می نویسد ،
او با وجود آن که در این جا بر روحش خش می کشند و چهل تکه‌ اش کرده اند ، دلداری می دهد و تصویرهای خوب و مطلوب می کشد .
رامک تابنده، اصول و اسلوب داستان را خوب می شناسد ، مکان ، زمان داستان هایش را کش نمی دهد ، گاهی زمان داستان یک ساعت و یا کم تر است ، مثلا زمان ملاقات آن خانم دکتر زیبا با بانوی بیمار در یک گفت‌ و گوی دوستانه ی کوتاه رخ می دهد ، او از پزشک داستان یک فرشته می سازد که می تواند با معجزه ای حال خود و دنیای همه را عوض کند .
” گاه می اندیشم که تو می توانی با لبخندی این فاصله را برداری ”
علیت داستان ، همین لبخند و مهربانی و دوستی و زیبایی است .
داستان نویس طبیعت زیبای بیمارستان را با لبخند ملیح دکتر تاخت می زند و شخصیت اصلی داستان را به اتاق می برد :” بلند سلام داد ، فرشته ی مهربان صورتش را به سمت او برگرداند و با لبخند جواب داد :” سلام دخترم ، خسته نباشی مادر جان …امروز حالتون چه طوره ، خدا را شکر رنگ رخسارتون بهتره ، فکر کنم خوب خوبید دیگه درسته ؟ ”
صدای مخملی اش کوک ترین ملودی امروز او بود ..‌”
زمان ملاقات همین قدر است ، بعد از آن داستان‌ نویس ،آن خانم دکتر اهورایی را با انرژی مضاعف راهی اتفاقات می کند .
رامک تابنده، مکان بیمارستان را مهوش ترسیم می کند :” شاخه های سبز ، همهمه ی شاد پرندگان ،درختان سر به فلک کشیده ، بنشینم و از آواز خوش بال هاشون بوم زندگی را رنگ بپاشم …”
داستان نویس مجذوب شخصیت اصلی داستان می شود ، از سخنان مهرآمیز او حال می کند و در باغ عسلی چشمان او نوری اهورایی می پاشد و پیشنهاد او را می پذیرد ، او می خواهد توی حیاط بیمارستان باغ پرندگان بسازد . پزشک یوسف مؤنث با تبسمی جادویی همه را مبهوت می کند و راوی که شیفته ی شخصیت برساخته ی خود شده است ، می خواهد در این بهشت زیبا و ملکوت اعلا مدینه ی فاضله ای از زن به پا کند .
ظاهرا زمان داستان و مکان با هم مچ شده اند و اشخاص داستان دو نفرند .
داستان نویس ما ، این بیمارستان کوثرگونه را دیده ، با شخصیت داستان دوست بوده و یکی دو ساعتی این یوسف مؤنث را دنبال کرده است .
سعدی می گويد:”
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشا کنان بستانیم ”
آندره ژید می گويد:” سعی کن عظمت در نگاه تو باشد ، نه به چیزی که به آن می نگری …”
رامک تابنده سعی می کند چرکی و کثیفی را نبیند ، سعی می کند زندگی را زیبا ببیند .
در داستان های رامک کیمیتی پیداست ، کیمیت ” کیفیت + کمیت ” است که در هم آغشته می شوند .
بابا طاهر می گوید :” مرا کیفیت چشم تو کافی است ، ریاضت کش به بادامی بساجه ” .
در داستان های رامک تابنده، هم خوشباشی فلسفی خیام پیداست و هم نگاه عرفانی بابا طاهر .
خیام می گويد:” چون زیر پای ما آتشفشان است و از بالای سر آتش می بارد و چون عمر کوتاه است باید خوش باشیم و باده های شادمانی را بالا بکشیم .
در داستان ” زندگی هنوز زیباست “
داستان نویس بیمارستانی را به تصویر کشانده است که نمادی از دنياست. ما در یک بیمارستان و یا تیمارستانی زندگی می کنیم که در آن ، همه‌ ی بلایا وجود دارد ، تو می توانی مثل این دکتر زیبا و مهربان باشی که با حضور خود حال همه را خوب می کنی و یا می توانی زن پزشکی باشی مثلأ در رمان” کوری ” که همه را نجات می دهد .
رامک تابنده در این زمان پلشت برای ما غنيمت است ، او زمانی که حالش خوش نیست نمی نویسد ، کار می کند که یادش برود غمگین است و حال مردم بد است .
او نمی تواند بد باشد و از بدی نمی نویسد .

فيض شريفی
بیست و هشت ام بهمن ماه ۱۴۰۱

نوشته و تنظیم  : فیض  شريفی