نقد و بررسی

نقد و بررسی “دفتر شعر پرهیب از ٱنژیلا عطایی” به قلم استاد فیض شریفی

نقد دفتر شعر ” پرهیب ” آنژیلا عطایی انتشارات مروارید ۱۴۰۰ این دفتر دربردانده ی ۶۹ شعر سپید است . آنژیلا عطایی( متولد ۲۸ اسفند ماه ۱۳۵۱ در کرمان ) است . شاعر و منتقد است ‌دکترای تخصصی ويروس شناسی پزشکی دارد و عضو هیات علمی دانشگاه است . دکتر عطایی پیش از دفتر شعر […]

نقد دفتر شعر ” پرهیب ”
آنژیلا عطایی
انتشارات مروارید ۱۴۰۰

این دفتر دربردانده ی ۶۹ شعر سپید است .
آنژیلا عطایی( متولد ۲۸ اسفند ماه ۱۳۵۱ در کرمان ) است .
شاعر و منتقد است ‌دکترای تخصصی ويروس شناسی پزشکی دارد و عضو هیات علمی دانشگاه است .
دکتر عطایی پیش از دفتر شعر ” پرهیب ” کتاب های شعر ” درخت از میان سايه اش می گذرد ” و ” من اما لیلی نیستم ” را بر بساط نشر نشانده بود .
عطایی در گذر از دو دفتر پيشين با به خدمت گیری زبان و نگاهی نوتر ، پایگاه جدید خود را بازیافته است .

شاعر در همان پیشانی دفتر می گويد :”

دیر است برای تکرار اسم ها
آخرین کوک را
از لب های دوخته ات بیرون می آورند .”

( ص ، ۸ )

او در همین سه سطر ، جوهر تابنده ی شعر خود را می تراود، او می خواهد بر نام ها خط بکشد و نام ها را از لبان خود بر می دارد و با نگاه معترضانه ی خود به دوره‌ ی سوم شاعری خود قدم بگذارد .
این ” اسم ها ” کجا بوده؟ این افراد زن هستند یا مرد ؟ معلوم است:”

عروس تو بودم یا مادرت کنار حجله ی تو ؟
سپيد پوشیده بودم یا سیاه ؟
قرار بود برای بردن من نار بیاوری
گلوله آوردی
و سربازها از چند طرف
همیشه طفل می مانند
توپ ، سنگ ، گلوله، آتش‌.

حالا پیشانی همه‌ ی مردها شکسته است
تو هيچ وقت از تخت پایین نمی آیی
هزار سال خوابيده ای.
ما آن چه را به یاد نمی آوریم خواب دیده ایم .”

( صص، ۹ و ۱۰ )
این سبک و اسلوب و زبان و بیان شعری ، لازمه ی بیان و زبان متوسع عطایی است .جهان بینی ای که به همه‌ ی واژه ها ی گوناگون فارسی، اعم از شاعرانه و غیر شاعرانه نیازمند است تا بتواند به ساده ترین و صمیمانه ترين شيوه ی زبان گفتار و رسمی همه ی حرف های خود را بزند و بر کرسی بنشاند :”

بگو پناه می برم به خدایی که بیماری آفريده است
تخت را آفريده است
مرد را آفريده است
تفنگ را آويخته بر دیوار آفريده است
تفنگ همان جا بماند بهتر است
تفنگ مرد را به دنیا نیاورد بهتر است
مرد را هر بار از آب نگیری بهتر است .”

( صص، ۱۱ و ۱۲ )

در رگرگه ها و تار و پود این اشعار خون طنز جریان دارد .
شاعر در شعر پيشين ، پیشانی مردان را شکسته است و در این جا از مردی تفنگ به دست سخن می گوید که اسلحه اش را بر دیوار آویزان کرده است ، آن مرد ، قصد دارد با این کار، زن را تهدید کند و بترساند .
راوی به طنز می گويد: هر بار مرد را از آب گرفته ام ولی او هر بار با تفنگ مرا تهدید کرده‌ است.
تضاد و تصادم میان زن و مرد از جایی استارت می خورد که زن به آزادی و اراده ی معطوف به آزادی خود در عصر اصطکاک فلزات و معراج فولاد مشعر و مقر می شود و مرد می خواهد ، مردانگی موروثی خود را در عصر سرمایه داری تثبیت کند .
علم و تکنولوژی، اثری دوگانه و پارادوکسیکال داشت و دارد ، از سویی اعتقادات‌ مذهبی‌ و ارثی و نظام اجتماعی ملوک الطوایفی را به شدت متزلزل می سازد و از جهاتی دیگر ، همین موضوع موجب خودآگاهی زن می شود و از مقام و رفعت و تاج و تخت مرد ، می کاهد و زن را به اوج اشراف می رساند:”

برو و فکر کن
انتهای لباس‌ های ما به اوراق قرضه ی بانک ها می رسد
به جاروی رفتگری در تهران
که پوکه های گلوله را در جوی فاضلابی می ريزد
جهان پیرهن بلند زنی است که اصلآ به کار جنگ نمی آید .”
هر شعر عطایی از مجموع دو بیان وصفی و حرفی و تصویری برساخته شده است و هر دو در هم می لولند تا طنز خود را ژرفا ببخشند .
ماتیو آرنولد شاید دقيق می گويد:” سرگردان میان دو جهان ، یکی مرده و دیگری ناتوان برای زاده شدن .”
شاعر در شعر ” انتحار ” از این سخن پرده بر می دارد و خطاب به موسی می گويد:”

این جا جسدهای تازه را می توانی
از رختخواب بیرون بیاوری
دور قاب بگذاری.
ما را ببخش موسی
گوساله ران و بناگوش و گردن دارد و ما تنها هستیم .”
( ص، ۱۴ )

عصر انتحار و احتضار است و از اسطوره های معجزه گر هم کار ویژه بر نمی آید :”

کمی از دروغ هایت بردار
جای نبض بگذار بزند .”
( ص، ۱۶ )
اسطوره های مذهبی هم در عصر انتحار و احتضار لنگ می اندازند و کاری از دست شان بر نمی آید :”

خیال کن چاقوی کند ابراهیم
سلاخی از گردن باریک من شروع می شود …”

( ص، ۱۷ )
عطایی ، کارکرد اسطوره ها را تغییر می دهد و در شعر هنجارگریزی معنایی به وجود می آورد .
شاعر با ” مختصاتی تکراری ” در مفهوم و زبان ، می خواهد به حرف های خود قطعیت بدهد .
او مرتب از موقعیت تراژیک زن در جامعه سخن می گوید و گاهی با تکرار اسم و فعل و صفت می خواهد تنهایی و اضطراب و فروپاشی جامعه ی خود را به تصویر بکشد :”

انگشت های مرد را باید بست
چشم های مرده را باید بست
دهانش را باید بست
ک الا انقباضی که در ران ها می ماند …
شیر در دهانش يخ بسته است‌
دهانت يخ بسته است‌
انگشت هایت زیر پوست يخ بسته است‌…”

( صص، ۲۲ و ۲۳ )

راوی مدام بر این فرو پاشی و فرو رفتن و تلاشی و جمود مرد پای می کوبد و شاید می خواهد با زبان فروغ بگوید که :”

چقدر دلم می خواهد چشم های شما را بخارانم
بعد جفتش را پرت کنم روی قالی کرمان
آغا! شما خار کشیدید
ما خواجه‌ شدیم
چشم هم که نداریم
عین از عشق افتاده است
کاف از تمام شکاف
پیش از شما باکره بودم …”
( صص، ۱۸ و ۱۹ )
راوی به قتل عام کرمانی ها در عصر آغامحمدخان اشاره می کند، به کور کردن چشم ها و تجاوزات سپاهیان خان قاجار اشاره می کند و آن را توسعه و تعمیم می دهد و از ” شق و شاف ” بودن مردان و نجابت خود که سمبل تمامی زن هاست سخن می گوید :”

قسم به نجابت زنی که موی مجعد دارد
و شاعر است که من بودم
موهایم را بردند
خواب دیدم
پیش از این زن نبودم انگار
یکی دیگر بود
می جنگید ، می کشت ، به خانه بر می گشت .
به موسی گفتم
خیال می کنم باید صفورا را بخوابانم
سنگ انداخت
تو نبودی موسی
آغا به تخت نشست و سنگ انداخت …”

( صص، ۱۸ و ۱۹ )
در کم تر شعری از عطایی برخورد می کنیم که با زبان طنز و تهاجم به مردها حمله ور نشود و از نجابت و مظلومیت زن ها سخن نگوید و اکنون او در شعر ” پرهیب ” آيا راوی مردها را به ” زالو ” تشبيه کرده است‌ :”
ما چند خانه را در هزار خیابان شناخته ایم
ما چند چاه را در دیوارهای سیمانی دیده ایم
بگو زنان لباس‌ ها از بند بردارند
قرار است کسی نیاید
زالوها نبض را بالا می آورند
زالوها نشانی ما را از نقشه ها می گیرند
یکی کلید را در قفل می چرخاند .”
( ص، ۳۰ )
آن کس که می آید برای نجات نمی آید و زن باید تکليف خود را با خود روشن کند که نجات بخش‌ آن کسی است که در آينه می بیند و کسی برای تو بنفشه و انگور نمی آورد :”

این صدای خودم بود
تنها صدای خودم
که داشت جیب هایم را از بنفشه و انگور پر می کرد
و هیچ طعمی نبود
کجای جهان بادام می چینی ؟ “
( ص، ۶۲ )

عطایی شاعری است هماره درگیر با جنس مخالف و با هستی، کم تر در گیر با خود .
او برای رهایی از وضعیت های سهمناک خود و زن و بشر امروزی و گذر به سوی آزادی و جاودانگی دنبال مفری می گردد ، می یابد یا نمی یابد ، آیا :” چنگ زدن به شاخ چند گوزن شکسته، راه رستگاری است ؟ ”
راه گریز هست ، جای ستیز هست ؟

فيض شريفی، اول مرداد ۱۴۰۱

تنظیم: رامک تابنده

دبیر بخش فرهنگی رسانه