نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
بوی سوختن گوزن” شعر تازه ای از سید علی ضالحی
آبادا…آباد
خرابْ آبادِ خوزایِ من!
بیا و تماشا کن
عبدل برایت
چه باغی خریده است: هزار و یکی شکوفه از سنگ و بلوک و مَدفَنِ ملاط !
آبادا، آبادا، آبادانِ بیعبود آبادانِ بیعذار اووف… اووف از دستِ این روزگار.
دریا ناخن به رخسار کشیده سینه میزند بیعبود دریا ناخن به رخسار کشیده سینه میزند بیعذار، هی مهزیار… مهزیار ! برایمان تا ابد رَختِ عزا بیار!
https://T.me/SeyyedAliSalehi (بوی سوختن گوزن ) شعر تازه ای ست که در رثای آبادان و مردم ستم کشيده ی این خراب آباد سروده شده است . عنوان شعر ( بوی سوختن گوزن ) بسیار هوشیارانه انتخاب شده است . این عنوان که بر پیشانی شعر آمده است خود یک شعر بلند است و یادآور یک فاجعه ی دردناک است که در هنگام اکران فیلم گوزن های کیمیایی اتفاق افتاد. عنوان، خود ، یک شعر بلند است . گوزن ها به خاطر شاخه های پرشکوه و پر شوکت خود ، شاخ هایشان در جنگل گیر می کند و همان جا ايستاده، تشنه و گرسنه دردناکانه می میرند. نصرت رحمانی شعری به همین نام دارد :” گوزن ها ” :”
تلخ ام مپیچ ای دوست تلخ ام آری رهایم کن در این مرداب جانکاه ناگاه تیری از کمان جست بنشست تا پر در میان سينه ی من
صیاد من کیست جز شاخه های سرکش ، پرشوکت من بگذار و بگذر بگذار در این واپسین دم با لیسیدن خوناب زخم ام سرگرم باشم .”
صالحی با اشاره به سوختن گوزن های ماده و نر ، از این فاجعه پرده برداری می کند . باید تو از خراب آباد خوزای و خوزستان باشی تا بدانی بر تو چه می گذرد ، این درد را نمی توان تماشا کرد ، باید در آتش خشم و بیداد باشی ، باشی تا بدانی بر تو چه می گذرد و چه گذشته است:”
بیا و تماشا کن عبدل برایت چه باغی خريده است : – هزار و یکی شکوفه از سنگ و بلوک و مدفن ملاط ..آبادان بی عبود آبادان بی عذار اووف از دست این روزگار …”
گوزنها شاخ هایشان در جنگل سنگ و بلوک و ملاط گیر کرده است . چه باغی ! ” خانه ات آباد ای ویرانی سبز عزیز من “
گوتیک و گروتسک و تناقض وحشتناکی است . زوج های اسطورهای نه از دل باغ و بوستان که در دل آتش ، بلوک و ملاط دفن می شوند . خدای آب ، دریا مثل مادران عزادار در عزای این فاجعه ی دهشتناک ناخن به رخسار می کشد و شاعر از تمی تغزلی به مرثيه می پیوندد و مثل دریا رخ عزا بر تن می کند و سينه می زند ، نیما می گوید :”
هنگام که گریه می دهد ساز این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا از خشم به روی میزند مشت …”
تصویر ها در هم می لولند و متراکم می شوند و مردم در دریای سنگ و بلوک و ملاط غرق می شوند. در شعر ” بوی سوختن گوزن ” تمام واژه ها و اسامی خاص سايه دار می شوند. مثلا شاعر در یک کار زبانی برجسته از ” عبدل ” و ” باغی ” که همان ” عبدالباقی ” صاحب ساختمان فرو ریخته است هنرمندانه کار گرفته است . با این حساب واژگان دیگر هم به همین شکل در در یک بار و بارم کرشمه ساز فرو می روند تا فاجعه تکرار بشود .
فیض شریفی
خرداد ۱۴۰۱
این مطلب بدون برچسب می باشد.