نفر دوم جشنواره داستان کوتاه

داستان کوتاه غرش زمین از سیما علیپور خیرخواه نفر دوم جشنواره

داستان کوتاه غرش زمین به قلم: سیما علیپور خیرخواه از تبریز نفر دوم جشنواره فریاد زمین و محیط زیست در رسانه ایرانیان اروپا

داستان کوتاه غرش زمین به قلم:

سیما علیپور خیرخواه از تبریز
نفر دوم جشنواره فریاد زمین و محیط زیست

در رسانه ایرانیان اروپا

 

 

غرش زمین

در یک شب بهاری در خانه نشسته و مشغول تماشای تلویزیون بودم،که اخبار سیل عظیم شمال کشور را گزارش میکرد وتعداد کشته شدگان و آسیب های وارد شده به منطقه را نشان می داد…

تلویزیون را خاموش کرده و به اتاقم رفتم ،پنجره را باز کرده و به آسمان سیاه و ماه کامل خیره شدم..

بعد از مدتی پنجره ها را بسته و چراغ ها را خاموش کردم و با این فکر که سبب این اتفاقات چه می تواند باشد به رختخواب رفتم…

کم کم چشمانم سنگین شدند..

به خواب عمیقی رفتم..

خودم را میان کهکشان در حال پرواز میدیدم..

چه زیبا و شگفت انگیز بود،لبخند سیاره ها و چشمک ستاره ها خوابم را شیرین تر میکردند..

درمیان این همه شکوه سیاره ای نظرم را به خودش جلب کرد،جلو تر رفتم..

این سیاره آبی و زیبا ، زمین من بود! که لبخندی به لب نداشت و تنگی نفس گرفته بود…

به قصد درد دل جویای احوال دلتنگی او شدم که چرا آشفته حال است؟

گفت:این انسان بی وجدان نمیداند چه بر سر خانمان خویش می آورد..

پرسیدم:چرا این چنین آزرده ای؟

آه بلندی کشید و گفت:درختان عزیزم دیگر شاداب و جوان نیستند؛شاخه هایشان هیزم جنگل نشینان وتنه هایشان دکور خانه لوکس نشینان شده است..

تخریب گران نمیدانند که این درختان شش های من بوده و برای احیای آن تلاشی نمی کنند..

قلب کوه هایم را برای تزئینات خانه هایشان تکه تکه می کنند و نمی دانند که این کار باعث فرسایش خاکم میشود..

خون رگ هایم و انرژی درونم را استخراج کرده و از آن انواع مواد نفتی وپلاستیکی تولید می کنند و پسماند های بازیافت نشدنی را سطح من و دریاهایم رها می کنند..

زمین با عصبانیت آه کشید و غرش کرد و گفت : سیاره من فقط آب دارد و حیات بدون آب غیر ممکن است..

استفاده بی رویه بشر از آب های زیرینم باعث تخریب ساختارم می شوند که دیگر آبی برای آشامیدن نخواهند داشت و نسل گیاهان و حیوانات منقرض خواهد شد..

به تازگی هم لایه اوزونم سوراخ شده و با گازی که انسان ها برای یخچال ها و اسپری هایشان برای رفا حالشان درست کرده اند،به لایه ی محافظم که من را در مقابل اشعه ی مادون قرمز خورشید محافظت میکند،آسیب میزنند..

من دیگر پیر شده ام و از درون بیمار،دیگر نمیدانم چه کنم،چندین بار به خود تکانی داده ام و خودی نشان داده ام تا شاید این انسان ها فکری به حالم کرده و چاره ای بیاندیشند اما افسوس، آه و آه…

زمین مدام آه میکشید و من شرمنده و در تفکر..

در همان لحظه احساس گیجی کردم و وقتی چشمانم را گشودم،تخت خوابم و لوستر ها تکان می خوردند..

هراسان شده و با این فکر که زلزله شده است در کنار تختم دراز کشیدم تا آرام شود..

 

ولی زلزله نبود نشست زمین در نزدیکی خانه مان بود…

مدتی گذشت و یاد خوابم افتادم.

.این چه خوابی بود که من دیدم..

زمین زیبا و با شکوه ما با همه مشکلاتی که داشت باز میچرخید و زنده بود..

ما چه زمینی برای فرزندانمان و نسل های آینده به ارث می گذاریم؟

آن ها در مورد ما چگونه قضاوت خواهند کرد؟ آیا زمین قابل سکونتی خواهند داشت؟

“سیما علیپور خیرخواه”

 

 

تنظیم:پریسا توکلی