نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
مولوی شریعت را به مثابه شمع تلقی میکند، طریقت را چون آن راه که باید طی شود و به مقصد و منزل حقیقت رسد، اما جهت وصول بدین مقصد استدلال و عقل را نفی میکند،
حضرت بودا درد و رنج را يك واقعيت همه جايي و هميشگي مي دانست و آغاز كار خودشناسي را در درد و رنج مي دانست و ما بايد از همين جا بفهيم كه خودمان چه هستيم . اگر درد و رنج و جود دارد،
بعد از وفات بهاءولد، مولوی که در آن زمان بیست و چهار ساله بود، به جای پدرش بر مسند تدریس و ارشاد نشست و مفتی، فقیه و مدرس شد. با وجود این، وی نیز همچون پدرش، در پس سیمای فقیهانه، وجودی دیگر که سخن از عشق و عرفان می گفت...
گریز و گذار/عبور در نظام اندیشگی سپهری - بمثابه تجربه شاعرانگی- بر آمده از انگیزه و انگارههای قدرتمندی است که، گذشتن از غربتکده درونی و نیز گذشتن از زیستگاه انسانی/اجتماعیِ بنبستگونه را موجب گشته و انسان/سالک را به جوش و خروش در میآورد...
در بینش عرفانی این «زودسیری و کهنهبینیِ» برآمده از «عادت» گونهای از بیماری و اختلال ذهنی و روحی است که به تعبیر مولانا ، انبیاء برای درمان آن امدند و در این روند از مخاطبان خود ، خواستند تا «غبار عادت» زدوده و جهان را «تازه» ببینند (برای نمونه نک:داستان قوم سبا در دفتر سوم مثنوی) و به تعبیر دیگری از وی:«سوز خود را نو کنند»...
مثلی معروف است که میگویند چینیها باروت را اختراع کردند؛ اما توپ نساختند. چرا؟ برای چینیها طبیعت جنبهای جادویی و سحرآمیز داشت. نظام طبیعت در نظر آنها صحنهٔ شکوفایی (تائوی) ازلی بود و انسان به تصرف در طبیعت نمیپرداخت؛ بلکه خود را در آن رها میکرد تا حیات درونی خویش را با حرکت کل طبیعت همگام گرداند....
محمد بن محمد بلخیِ، ملقب به جلال الدین (فروزانفر،1390: 3)، در ششم ربیع الاولِ سال 604 ق، در بلخ متولد شد (افلاکی،1375: ج1، 73). علاوه بر جلال الدین، پدرش او را خداوندگار نیز میخواند (فروزانفر،1390: 3). بعدها دوستان و نزدیکانش او را « مولوی» خطاب میکردند و در منابعِ دست اوّلِ شرح حال او و آثاری همچون مقالات شمس به همین لفظ از او یاد شده است (استعلامی، 1389: 10)...
درست در این راستاست که وی بر این ایده و اندیشه است که باید هر روز : « درون خویش را آبپاشی کنیم و گلبرگهای احساسمان را تازگی ببخشیم. در نامهای از وی آمده است: «من هر بار تازه خواهم شد و پیرامون خویش را تازه خواهم کرد...
عین حال از نظر وجودشناسی، صوفیه، حق تعالی را در ذات خود، غیرظاهر و بی مانندی دانسته اند، که به واسطه ی آفرینش، آشکار و ظاهر و دارای شباهت میشود؛ یعنی ظهور حق، در صورت اغیار است و به همین دلیل، آدمی قادر به درکِ حضور ذات او نیست...