نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
گریز و گذار/عبور در نظام اندیشگی سپهری - بمثابه تجربه شاعرانگی- بر آمده از انگیزه و انگارههای قدرتمندی است که، گذشتن از غربتکده درونی و نیز گذشتن از زیستگاه انسانی/اجتماعیِ بنبستگونه را موجب گشته و انسان/سالک را به جوش و خروش در میآورد...
مثلی معروف است که میگویند چینیها باروت را اختراع کردند؛ اما توپ نساختند. چرا؟ برای چینیها طبیعت جنبهای جادویی و سحرآمیز داشت. نظام طبیعت در نظر آنها صحنهٔ شکوفایی (تائوی) ازلی بود و انسان به تصرف در طبیعت نمیپرداخت؛ بلکه خود را در آن رها میکرد تا حیات درونی خویش را با حرکت کل طبیعت همگام گرداند....
درست در این راستاست که وی بر این ایده و اندیشه است که باید هر روز : « درون خویش را آبپاشی کنیم و گلبرگهای احساسمان را تازگی ببخشیم. در نامهای از وی آمده است: «من هر بار تازه خواهم شد و پیرامون خویش را تازه خواهم کرد...
پایه ویژگیهای سرشتی نهفته در جان و جهان انسان رویا سازی و افقگشایی بایسته است و گریز ناپذیر- و از این رو - شاید- کار ویژه هنر و هنرمند بوده و هست...
در نگاه سپهری «دهان، گلخانه فکر»(حجم سبز، آفتابی) است و زندگی به شکل «ورق روشن وقت»( حجم سبز) آنجاست که، «مرتع ادراک، خرم» است. (حجم سبز، ورق روشن وقت) آنجا که، «لحظههای کوچک من تا ستاره فکر میکردند» (همان) و «هر یک از ما آسمانی داشت در هر انحنای فکر»(حجم سبز، تپش سایه دوست)...
در واقع از ویژگیهای سبک شعر سپهری این است که او تلاش دارد تا با هدف آزادسازی ذهن، بارش فکری و آبشار آگاهی از طریق استحاله معنا در فرم، خواننده را به گونهای از نگاه تجریدی راهنمایی کرده و رهنمون شود. به نظر میرسد دفتر «ما هیچ،ما نگاه» یکسره نشان از چنین تلاشی دارد...
« من سالها نماز خواندهام ، بزرگترها میخواندند، من هم میخواندم ، در دبستان ما را برای نماز به مسجد میبردند ، روزی در مسجد بسته بود ، بقال سر گذر گفت : نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید ، مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشم ...» ( هنوز در سفرم )