نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
صدای قطرات باران نمی گذاشت صدای قدم هایم را بشنود، پشت سرش ایستادم، ترس عجیبی وجودم را گرفته بود ، باران هر دوی ما را خیس کرده بود
بخش اول
پیرمرد نشست و به چشمان خاکستری پیرزن خیره شد. پیرزن دستش را دراز کرد و گفت: "آینه رو بده ببینم"
ادامه گفتگو در داستان بخش نهم
برگه را به طرف زن دراز کرد، یکی از دخترها برگه را گرفت و خواند . آن را به مادرش داد: «مامان، بابا رو اخراج کردن.» «به سلطانی گفتید؟» «بله باید میگفتم.» «چرا اخراج؟» «من نمیدونم، تصمیم مدیریته.»
نکات نویسندگی _گفتگو در داستان
درگذشت عدنان غریفی را تسلیت گفته و در این مجال مختصری از ایشان به قلم حمید نیسی میخوانیم
ادامه گفتگو در داستان کوتاه
نقد مریم عرفانی فر بر کتاب رویای عشق اثر حمید نیسی