اهمیت محیط زیست در رگ های ادبیات ؛ به قلم دکتر عاطفه میر سعیدی

نقش ادبیات در حفظ محیط زیست زبان‌شناسي زيست‌محيطي يكي از ابزارهاي زباني موثر در حل مشكلات مربوط به آلودگي و تخريب محيط زيست را حذف، تغيير، و تعديل استعاره‌هاي ناهماهنگ با اهداف و تفكرات زيست‌محيط‌مدارانه و به كار بردن «استعاره هاي سبز» مي‌داند. دراين رابطه اگر ادعاي ليكاف و جانسون را بپذيريم كه استعاره و […]

نقش ادبیات در حفظ محیط زیست

زبان‌شناسي زيست‌محيطي يكي از ابزارهاي زباني موثر در حل مشكلات مربوط به آلودگي و تخريب محيط زيست را حذف، تغيير، و تعديل استعاره‌هاي ناهماهنگ با اهداف و تفكرات زيست‌محيط‌مدارانه و به كار بردن «استعاره هاي سبز» مي‌داند.
دراين رابطه اگر ادعاي ليكاف و جانسون را بپذيريم كه استعاره و مفاهيم استعاري نقشي مهم در شكل‌گيري نظام شناختي انسان دارند، شايد بتوان گفت ابداع و كاربرد استعاره‌هاي سبز كه حاوي پيامي سبز درباره طبيعت و زيبايي آن و لزوم حفظ آن است،
مي‌تواند به طور موثر و سازنده زبان را براي گام برداشتن در جهت سبز شدن ياري نمايد و به نحوي انسان را در رابطه با تعامل صحيح با محيط زيست بيدار گرداند.
از طرف ديگر، با توجه به اينكه در الگوبرداري‌هاي استعاري موجود در بيشتر زبانها و در برداشتي انسان محورانه، محيط زيست به عنوان كالايي غير زنده، تمام نشدني و تحت مالكليت بي‌چون و چراي انسان در نظر گرفته مي‌شود و اين ساختار استعاري، شناختي به انسان داده است كه ويراني روزافزون محيط زيست را به دنبال دارد، براي جلوگيري از تخريب بيشتر بايد اين نوع الگوبرداري‌هاي استعاري در زبانها تغيير كنند و با جايگزين كردن استعاره‌هاي مذكور با استعاره‌هاي سبز و در نتيجه تغيير نظام شناختي انسان در مورد محيط‌زيست، زبان هم به نوبه خود خدمتي به حل معضل محيط زيست و طبيعت بكند.
از ميان انواع استعاره، آرايه ادبي شخصيت‌پردازي تشخيص صورتي طبيعتي‌تر، صميمي‌تر، و زيباتر دارد.
ارسطو، شخصيت‌پردازي را «دادن نيروي حركت و حيات به اشياء» تعريف كرده است.
شفيعي كدكني نقل مي‌كند كه شخصيت‌پردازي يعني«بخشيدن صفات انسان به ويژه احساس انساني به چيزهاي انتزاعي، اصطلاحات عام، موضوعات غيرانساني، يا چيزهاي زنده ديگر»، طبق تعاريف ارائه شده، شخصيت پردازي دگرگوني ماهيت اشياء به انسان است؛ يعني اين آرايه ادبي دو جهت دارد: در يك جهت آن اشياء يا موجودات زندة غير انسان قرار دارد و در جهت ديگر آن انسان است. در رابط با شعر، تشخيص از مهمترين صور خيال مي‌باشد كه به شعر حركت مي‌بخشد، شعر را زندگي و حيات مي‌بخشد؛ شاعر با تصرف در طبيعت، ماهيت اشياء و ديگر موجودات زندة جهان پيراموش را تغيير مي دهد؛ به آنها زندگي انساني را هديه مي‌كند، لباس آدمي را بر قامت آن‌ها مي‌پوشاند، و بدين وسيله دنياي جديدي را خلق
مي‌نمايد:

*دريا به استغاثه ساحل جواب گفت [فرخ تميمي]

در اين شعر، «دريا» به انساني تبديل شده است كه قادر به «جواب گفتن» است، از طرفي ديگر شاعر به «ساحل» شخصيت انساني نگارنده معتقد است شعري كه در آن شاعر از طريق «شخصيت‌پردازي» ، به طبيعت و جنبه‌هاي مختلف آن جان مي‌بخشد و طبيعت را از نظر اهميت زندگي و زنده ماندن هم‌سطح با انسان قرار
مي‌دهد، زباني سبز و عامل پيامي سبز است كه قادر است نوع شناخت و جهان بيني مخاطب را به سمت تعامل صحيح با طبيعت و محيط زيست تغيير دهد تا توجه بيشتري وقف حفظ و پاكيزگي محيط زيست از طرف زبانمندان گردد.
بر این مبنا، شايد بتوان با نظر افكندن به اين گونه اشعار و الگو قرار دادن آنها، آرايه «شخصيت‌پردازي» را به زبان فارسي هنجار و متداول تزريق كرد و با كاربرد آن در زبان فارسي و جنبه انساني بخشيدن به اركان طبيعت در نحوه استفاده از زبان فارسي، اين زبان را به زباني سبز درجهت برجسته‌سازی اهمیت حفظ محیط زیست و فرنگ‌سازی این تفکر تبديل كرد.
به عنوان مثال، «نظامي» با استفاده از آرايه ادبي«شخصيت‌پردازي» و جان بخشيدن به طبيعت، همه مظاهر طبيعت را تجلي‌گاه صفات، حالات و انديشه‌هاي انساني قرار مي‌دهد و از اين راه ذهن و انديشه انسان غافل از طبيعت و محيط‌زيست را با دنيايي تازه و نو و طبيعت‌مدارانه آشنا مي‌نمايد، و شايد اين نقطة آغازي باشد براي تامل و انديشه بيشتر آدمي درباره طبيعت؛ در شعر او، گل مي‌خندد، ابر مي‌گريد، صبا زلف چمن را شانه مي‌كند، گل در باغ علم مي‌زند، گل عشوه‌گري مي‌كند، شكوفه‌هاي درختان گيسوان خود را شانه مي‌كنند، نرگس جام به دست مي‌گيرد، بنفشه خمار است، گل سرخ مست مي‌شود، آسمان مي‌گريد تا گل بخندد، و آفتاب تيغ در دست دارد.

*مه و خورشيد دل در صيد بستند
به شبديز و به گلگون برنشستند «شخصيت‌پردازي»

*چو شب زلف سياه افكند بر دوش
نهاد او ماه زرين حلقه در گوش «شخصيت‌پرداري»

*شده شب روشن از مهتاب چون روز
قدح برداشته ماه دل افروز «شخصيت‌پردازي»

*در آمد دزدي از مشرق سبك دست
عروس صبح را زيور به هم بست «استعاره»

بنابراين، شعر به شاعر اين توانايي را مي‌دهد تا با تصرف در طبيعت و جنبه‌هاي مختلف آن و انتصاب حالات و افعال انساني به آنها، طبيعت را به دنيايي متحرك و پويا مبدل سازد، دينايي كه غير از جهان انديشة مخرب محيط‌زيست انسان امروز است؛ زبانمند با قدم گذاشتن در اين دنياي سبز كه شعر آن را خلق كرده، به سمت تغيير انديشه خود در رابطه با تعامل با محيط زيست كشانده مي‌شود.

نمونه‌هاي ديگر از كاربرد آرايه «شخصيت‌پردازي» و حالات و صفات انساني دادن به طبيعت در اشعار ديگر شاعران مشاهده مي‌شود:

*ابر بيني فوج فوج اندر هوا در تاختن
آب بيني موج موج اندر ميان رود بار. [منوچهري دامغاني]

*به قرب گلعذاران دل نبنديد
وصيت نامه شبنم همين است [صائب]

*نسيم بي‌ادب امروز تند مي‌آيد
مباد رخنه در آن غنچه نقاب كند [صائب]

*دست تابستان يك باد بزن پيدا بود. [سهراب سپهري]

*سوي درختان نگراي نوبهار
كزدي ديوانه بيژ مرده‌اند [مولوي]

*اينك به حيرتم
كاين شعر عاشقانة پر شور و جذبه را
باران سروده است
يا من سروده‌ام [م.سرشك]

در مثال زير شاعر علاوه بر كاربرد آرايه «شخصيت‌پردازي» و قراردادن طبيعت و انسان در يك جايگاه مساوي، به نوعي اين حقيقت را نيز گوشزد مي‌كند كه همة هستي برابرند و مانند آدمي در تكاپو و حركتند، تفكري كه مورد توجه زبان‌شناسان زيست‌محيطي قراردارد:

*كوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند
نه همه مستمعي فهم كند اين اسرار [سعدي]

چنانچه مشاهده مي‌شود استفاده از آرايه ادبي «شخصيت‌پردازي»، كه نوعي استعاره است، در شعر و هم‌رديف نشان دادن انسان و طبيعت از طريق انتصاب شخصيت انساني به طبيعت، شاعر را در جهت گام برداشتن هماهنگ با تفكرات و اصول زبان‌شناسي زيست‌محيطي و در نتيجه حركتي سبز ياري مي‌نمايد؛ بدان صورت كه از اين طريق اولاً انديشة حاكم بر اكثر زبانها مبني بر آنكه طبيعت و محيط‌زيست پديده‌اي غيرزنده و در خدمت انسان است، تغيير مي‌يابد و ثانياً اين تفكر كه طبيعت نيز به همان اندازه انسان حائز اهميت است و مانند انسان، پويا و فعال است و نياز به مراقبت دارد، در ذهن زبانمندان شكل مي‌گيرد، حال اعتقاد نگارنده آن است كه به منظور توجه به تفكرات زبان‌شناسان زيست‌محيطي با هدف حفظ محيط‌زيست، ضمن توجه به چنين اشعاري كه حاوي آرايه «شخصيت‌پردازي»‌اند در لابلاي گونه‌هاي مختلف زبان فارسي، مي‌توان با الگو قرار دادن اين اشعار، آرايه مذكور را در زبان فارسي هنجار نيز به همين نحو استفاده نمود تا اين زبان به سبب دارا بودن آرايه «شخصيت‌پردازي» و قابليت‌هاي مربوط، به زباني سبز با نگاهي نو و شناختي تازه تبديل شده، به حفظ محيط‌زيست و جلوگيري از تخريب بيشتر آن كمك نمايد.

از ميان اشعاري كه شامل «استعاره سبز» هستند، نمونه‌هايي از اشعار«حافظ» و« سهراب سپهري» ارائه مي‌گردد:

– اشعار حافظ:

*گوش بگشاي كه بلبل به فغان مي‌گويد
خواجه تقصير مفرما گل توفيق ببوي

*عارفي كو كه كند فهم زبان سوسن
تا بپرسد كه چرا رفت و چرا باز آمد

*نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل عاشق كه جاي فرياد است

*به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

*از خيال لطف مي مشاطه چالاك طبع
در ضمير برگ گل خوش مي كند پنهان گلاب

– اشعار سهراب سپهري:

*سيلاب بيداري رسيد.

*كنار دره، درخت شكوه پيكر بيدي…

*مانده در دامن شب… خرمني رنگ كبومد

*حجم سبز

*امشب ساقة معني را وزش دوست تكان خواهد داد.

*قسمت خرم تنهايي را تجربه خواهد كرد.

حضور چنين استعاره هايي در شعر كه الگوبرداري در آنها طبيعت يا جلو ه‌اي از آن است، و در چارچوب زبان‌شناسي زيست‌محيطي«استعاره سبز» ناميده مي‌شود، به برجسته‌سازي و مهم جلوه دادن طبيعت و در نتيجه ترغيب مخاطب به تفكري عميق درباره طبيعت مي‌انجامد؛ و همانگونه كه قبلاً هم گفته شد، بر مبناي عقيده ليكاف و جانسون كه استعاره‌ها در شكل‌گيري شناخت انسان از جهان پيرامونش نقشي اساسي ايفا مي‌كنند، و همچنين براساس وجود رابطه ميان زبان و تفكر، كاربرد اين استعاره‌ها به تبديل نظام شناختي انسان از تفكري نادرست و مخرب درباره محيط زيست به انديشه و باوري سبز منتهي مي‌شود، و به دنبال آن آدمي براساس اين شناخت سبز توجه بيشتري به طبيعت و محيط‌زيست مي‌نمايد، به اهميت آن پي مي‌برد، و در حفظ آن تلاش مي‌كند.
همانطور كه در مورد «شخصيت‌پردازي» هم اذعان شد، در اين مقاله نگارنده معتقد است در چارچوب تفكرات زبان‌شناسان زيست‌محيطي مبني بر تامل درزبان و ساختارهاي زباني براي جلوگيري از تخريب محيط‌زيست و حفظ آن، يكي از راه‌هاي نيل به اين مقصود سبز در زبان فارسي آن است كه اولاً با توجه به نيروي شعر در برجسته سازي موضوع محيط‌زيست، به دليل دارا بودن استعاره‌هاي سبز، اينگونه اشعار بيش از پيش توسط زبانمندان فارسي زبان استفاده شود، ثانياً اين نوع ساختارهاي استعاري به عنوان الگويي براي تغيير استعاره‌هاي مخرب براي محيط زيست در زبان فارسي- مانند سوخت پاك، جهاد سازندگي، طبيعت بي‌جان، خانه سبز و… ،كه واقعيت طبيعت را آن چنان كه هست توصيف نمي‌كنند، مورد توجه قرار گيرند.
چنانچه مشاهده مي‌شود بررسي شعر فارسي، به ويژه اشعاري كه آرايه‌هاي ادبي استعاره و شخصيت‌پردازي در آنها به كار رفته است، ما را به اين نتيجه سوق مي‌دهد كه شعر فارسي، به دلايلي كه مطرح و بررسي گرديد، قدرت آفرينش يك زبان سبز و در نتيجه نيل به اهداف سبز زبان‌شناسي زيست‌محيطي را دارد، از اين رو پيشنهاد مي‌شود برنامه‌ريزي زباني به گونه‌اي باشد كه به طور كلي شعر درميان زبانمندان فارسي‌زبان هم از نظر كاربردي پررنگ‌تر شود و هم از‌آن براي آفرينش يك زبان سبز با ديدگاهي نو به جهان هستي الگوبرداري شود.

دکتر عاطفه میرسعیدی ( عضو هیات علمی دانشگاه؛ زبان‌شناس و شاعر)