معرفی شاعران معاصر همراه با خانم چشم براه

من و تو خیره به چشمان هم شدیم و سرودیم ( معرفی شاعران : مجید گلدار ، بتول رجائی علیشاهدانی ( آفاق)

شاعر : مجید گلدار غبار تن نتکانده، زمان رفتنمان شد در این زمانه فقط مرگ وصله‌ی تنمان شد غمی که شانه‌ی دنیا توان نداشت کشیدن به نام بار امانت وبال گردنمان شد اگرچه جنگ به نفع دل شکستهی ما بود ولی تمام غنائم نصیب دشمنمان شد چه فصلها که گذشتند و باز هم نرسیدیم چقدر […]

شاعر : مجید گلدار

غبار تن نتکانده، زمان رفتنمان شد
در این زمانه فقط مرگ وصله‌ی تنمان شد
غمی که شانه‌ی دنیا توان نداشت کشیدن
به نام بار امانت وبال گردنمان شد
اگرچه جنگ به نفع دل شکستهی ما بود
ولی تمام غنائم نصیب دشمنمان شد
چه فصلها که گذشتند و باز هم نرسیدیم
چقدر آذر و آبان که دود بهمنمان شد
تو آن بلاغت نابی که فتح کرد جهان را
بلاغتی که نصیب زبان الکنمان شد
من و تو خیره به چشمان هم شدیم و سرودیم
ولی چه سود که  این شعر دو به هم زنمان شد

**********************************************

اسیر بازی این روزگار لعنتی‌ام
گلوی من پر بغض است
بمب ساعتی‌ام
دلم گرفته و ای کاش روح گیج مرا
به ناکجا ببرد کفشهای پاپتی‌ام
گمان نمی‌کنم اصلا خدا – از آن بالا-
محل سگ بگذارد به نارضایتی‌ام
ببین فلاکت من تا کجا رسیده که شیخ
هزار خرده گرفته به بی ارادتی ام
بگو به مرگ زمانی که پیش می‌آید
شراب کهنه بگیرد برای راحتی‌ام

*********************************************

یک شعر به افتخار تنهایی تو
من هم شده‌ام دچار تنهایی تو
یک زوج به یادماندنی خواهد بود
تنهایی من کنار تنهایی تو

*********************************************

هم ساده شکست و ساده هم باختمش
هر مرتبه توی دامی انداختمش
یک شب به دلم رجوع کردم اما
از بس که غریبه بود نشناختمش

********************************************

شاعر : بتول رجائی علیشاهدانی ( آفاق)

با اقتدار سرکش و هُرم زنانه ام
از هوش می رود، سرت از ذوب شانه ام

تا روح اسب، در سر انگشت می دود
آغشته می شوی تو به عطر زنانه ام

خود را به دست لمس تو دادم که می شوم
خاتون بی قراریِ رقصِ شبانه ام

با استخوان دم نزدن می کشم به خون
ساطورهای لب زده را کنج خانه ام

غرق تو می شود همه ی سهم چشمهام
تا دست هات حلقه زده زیر چانه ام

آرام روی شانه بیآرام مرد من
حالا که سمت زن شدنم ها روانه ام

تا خورده و فرو شده در نقطه های سرد
جز آستان درد نبوسد ترانه ام

***********************************************
خیاط‌، تار و پود مرا با هراس ها
دست اتو سپرد به جای لباس ها

سوزن شمار کرد و به این نیم سوز گفت
می دوزمت به ریزترین اقتباس ها

برفی ترین کبوتر من کبک تر برو
در لابلای اینهمه سیمان حواس ها

زنجیر باش پا بکش از دار و سوز و درد
ردی گذار بر لب کوک التماس ها

با چشم بسته خوشه ی در باد را نکوب
خرمن نریز در دل طوفان داس ها

رود تَریشه شو به دَم هاویه بسوز
تا جفت شش رها شوی از بند تاس ها

فانوسقه پیچ کن مه و باروت و گیس را
با رنگ کودکانه به دست روناس ها

از باغ نوبرانه ی مریم شکار خود
دریا بریز در تن الیاس و یاس ها

خود را ببوس بین دو لبخند تر، برقص
بی های و هوی تلخ جهان تماس ها

از خواب بحث و منطق و برهان سخن بگو
با ترکه های خون جگری در کلاس ها

نخ نخ رها شدن بغل سر براهی ات
غم استعاره ایست برای جناس ها

**********************************************

پَرمی کشد صدها الهه در جهان من
پُر کرده آوازت گلویم را، بنان من!
.
با طعم بِه موسیقی باران بپا کردی
قِل می خورد به دانه ها روی زبان من

لبهای من لب لرزه های بی گمان دارد
لب را بکوبان بر لب آتشفشان من

از اخم باز و طاق ابرویت نمی ترسم
وقتی رفاقت می کنی با نیمه جان من

شانه به شانه می رویم از بس که پنهانی
از خط لبها می پری در گیسوان من

پیچیده ای خود را به دور قامت عطرم
قصد سکونت داری آیا مهربان من ؟!

خشکیده تندیسم میان گاوخونی ها
زاینده رودت را بجوشان اصفهان من!

***********************************************

به همت زهرا چشم براه